در این پست قصد دارم شما رو با هفت تلقی مختلف فلسفی از خداوند آشنا کنم.
هرکدام از این تلقیها شیوه نگرش خاصی است که فلاسفه برای درک امر متعالی به کار میبرند و با ارائه استدلال تلاش میکنند از موضع خود دفاع کنند.
در این مقاله فرصت بیان استدلال ها نیست ولی تلاش کرده ام شما را هر چند مختصر با این تلقی ها آشنا کنم.
من هشت تلقی را در دو زیرگروه اصلی قرار میدهم.
این دستهبندی را بر اساس طرز تلقی هستی شناختی فلاسفه از خداوند و غیر خداوند (همان موجودات یا مخلوقات) انجام دادهام.
بر اساس تلقی هستی شناختی فلاسفه میتوان در باب وجود خدا و وجود مخلوقات به دو تلقی کلان قائل بود.
برخی از فلاسفه در این حوزه دوگانه انگار هستند؛ یعنی به دو جوهر مستقل خدا و مخلوقات قائل هستند و عدهای دیگر یگانه انگار هستند.
یگانه انگار به این معنا که آنها تنها جوهر دارای هستی را خداوند میدانند و به انحای مختلف مخلوقات را ذیل هستی خداوند قرار میدهند.
براین اساس میتوانیم دو ابر تلقی تعریف کنیم و هشت تلقی مدنظرمان را در این دو گروه اصلی جای دهیم.
برویم با تکتک زیرگروهها آشنا شویم.
الف) خدا و ما هر دو وجود جوهری داریم
اول به سراغ ابر تلقی دوگانه انگاری میرویم. در این گروه خداوند جوهری مستقل است و ما انسانها یا طبیعت هم با فرایند خلقت بهعنوان جوهری دیگر و متمایز از خداوند، هستی مییابیم.
حال با دو جوهر مستقل روبرو هستیم و زیرگروهها برحسب موقعیت این دو جوهر مستقل تعریف میشود.
1. خداباوری (Theism)
تلقی خداباوری، تلقی رسمی است که در ادیان ابراهیمی شامل یهودیت، مسیحیت و اسلام در نظر گرفته میشود.
برحسب این تلقی، جوهر خداوند ما را از عدم خلق کرده است، فراتر از ما قرار دارد و بر رویدادهای حاکم برجهان مخلوقات دخالت و نظارت میکند.
خدا امری متعالی است که با سه صفت علم مطلق، قادر مطلق و خیر مطلق شناخته میشود.
در این رویکرد همه مخلوقات در هستی خود وابسته به خداوند هستند ولی برخوردار از جوهری متمایز هستند که روزی نبوده اند و بعد با خلقت دارای هستی شدهاند.
2. دئیسم (Deism)
در این تلقی خداوند ما را خلق کرده است ولی پس از فعالیت خلق دیگر دخالتی در امور مخلوقات انجام نمیدهد.
او در لحظه خلقت قوانین ثابت و جهانشمولی را برای جهان مخلوقات وضع کرده است و کار جهان بر اساس این قوانین بهپیش میرود و دیگر نیازی به دخالت مجدد او در جهان نیست.
در این رویکرد، برخلاف رویکرد خداباوری ما دیگر با پدیدههایی مثل معجزه یا وحی که نشاندهنده دخالت خداوند در جهان هستی است روبرو نیستیم.
3. خداباوری گشوده (Open Theism)
یکی از نقدهای فلسفی به رویکرد خداباوری، ناسازگاری بین علم مطلق و اختیار خداوند است.
اگر خداوند عالم مطلق است پس موجودات چگونه میتوانند از سر اختیار دست به عمل بزنند.
خداباوری گشوده برای اصلاح این نقد معتقد است که خداوند دارای علم مطلق نیست بلکه علم او نسبت به آینده گشوده است.
بهعبارتدیگر خداوند نسبت به رویدادهای آینده علم ندارد و بدین طریق ناسازگاری بین علم خداوند و اختیار انسان به وجود نمیآید.
4. خداباوری پویشی (Process Theism)
در این رویکرد خداوند مخلوقات را خلق میکند اما خلقت یک پدیده زمانی و ثابت نیست بلکه خلقت فرایندی مستمر است که هرلحظه رخ میدهد.
در این تلقی جهان مخلوقات بهطور مستمر در پویش است و همچنین خود خداوند هم از این فرایند رشد متأثر میشود.
درواقع هم مخلوقات و هم خداوند هر دو در حال رشد و ارتقا هستند.
میتوان گفت که مهمترین وجه تفاوت این رویکرد با رویکرد خداباوری، تأثیرپذیری متقابل خداوند و مخلوقات است.
5. حلول
در این رویکرد ما با دو جوهر متمایز مواجه هستیم ولی جوهر خداوند، میتواند در جوهر مخلوقات حلول کند.
به عبارت روشنتر خداوند برای قصد و نیت مشخص، هستی خود را محدود میکند تا به شکل هستی مخلوقات دربیاید.
آموزه تجسد در مسیحیت را میتوان قرائتی از این رویکرد دانست که چگونه خداوند با حلول در مسیح به شکل یک انسان درمیآید.
ب) فقط خداوند وجود جوهری دارد
تا اینجا ما با دو جوهر مستقل روبرو بودیم که تعاملاتی با هم داشتند؛ اما در ابر تلقی دوم فقط با یک جوهر طرف هستیم.
جوهر خداوند تنها جوهر است و مخلوقات به اشکال مختلف در هستی خود وامدار خداوند هستند و حتی برخوردار از جوهری متمایز نیستند.
اما شاید ما وجود جوهری نداشته باشیم ولی میتوانیم به شیوههای مختلفی برخوردار از هستی شویم.
این گروه را ما با عنوان جریان وحدت وجود میشناسیم چون اصل وجود یا همان خداوند، یگانه است و بقیه موجودات نه وجود مستقل و جوهری بلکه وابسته به حقیقت وجود هستند.
موجودات به میزان اشتراک وجودی که با حقیقت وجود دارند برخوردار از وجودی ربطی و وابسته هستند.
6. همه خدایی (Pantheism)
در این رویکرد جوهر یگانه خداوند است و او با طبیعت یا مخلوقات اینهمان است.
به تعبیر روشنتر خدا همان مجموع موجودات یا طبیعت است. در این تلقی ما با وحدتی کلی روبرو هستیم که خداوند همان طبیعت در نظر گرفته میشود.
در این تلقی تمایزی بین طبیعت و خدا وجود ندارد و جوهری یگانه به خاطر تفاوت صفات و ویژگیها با دو نام مختلف خدا و طبیعت نامیده میشود درصورتیکه هر دو اشاره به یک وجود خارجی دارند.
از سردمداران این دیدگاه میتوان به اسپینوزا اشاره کرد که تنها به جوهرخداوند قائل است که آن جوهر دارای دو صفت اندیشنده و ممتد است.
7. همه در خدایی یا وحدت حقیقی (Panentheism)
در این رویکرد باز با یک جوهر طرف هستیم و ما هم در هستی وابسته به اویم ولی با خداوند اینهمان نیستیم.
درواقع ما در درون خداییم و وحدت حقیقی با او داریم ولی خداوند در کنار اشتراکی که با ما دارد همینطور فراتر از ما هم هست.
در این تلقی درواقع ما توأمان با وحدت و کثرت روبروییم.
اگر از جهت مشابهت و اشتراک خداوند و مخلوقات بنگریم ما با خداوند دارای وحدت هستیم ولی ازجهت کثرت خود بنگریم میتوانیم تمایز وجودی خود با خداوند را درک کنیم.
میتوان خود این رویکرد را به دو صورت مختلف فهم کرد:
1-7: وحدت حقیقی اطلاقی
در این زیرشاخه ما در درون خدا هستیم و با او اشتراک وجودی داریم ولی بهمثابه تجلی او نگریسته میشویم.
بهعبارتدیگر خداوند وحدت ذاتی دارد ولی اگر با توجه به بندگان نگریسته شود دچار کثرت عرضی میشود.
این کثرت، ذاتی نیست چون همه ما وحدت حقیقی با خدا داریم ولی ازآنجهت که تجلیها او هستیم بهصورت عرضی و به خاطر تجلی خودش دچار کثرت عرضی میشود.
این رویکرد را میتوان تلقی رایج سنت عرفانی ما دانست.
2-7: وحدت حقیقی تشکیکی
ملاصدرا با خلاقیتهای خود ما را با دو مفهوم مهم اصالت وجود و تشکیک وجود آشنا کرد.
طبق فهم صدرایی آنچه اصیل است و در عالم خارج عین حضور است حقیقت وجود است و ماهیت امری اعتباری است.
حقیقت وجود هستی مطلق است و در آشکاری و حضور در عالم واقع به سر میبرد.
بدین ترتیب با توجه به اینکه تنها جوهر موجود حقیقت وجود است، چیزی دیگر جز او نیست و کثراتی مثل مخلوقات، وجودی ربطی به این حقیقت دارند.
صدرا تلاش میکند رابطه بین کثرت و وحدت خداوند را با مفهوم تشکیک در وجود توضیح دهد.
حقیقت وجود که در واقعیت حی و حاضر است و یگانه هستی موجود است امری ذومراتب و مشکک است.
درواقع هر موجودی به حد استعداد ذاتی خود به میزان مشخصی از هستی حقیقت وجود برخوردار است.
در فهم صدرایی برخلاف فهم عرفا،حقیقت وجود بهصورت ذاتی هم وحدت و هم کثرت دارد.
در حقیقت وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت .
بدین معنا که اگر خداوند با وجه اشتراک وجودیاش با دیگر مخلوقات نگریسته شود با وحدت بین او و مخلوقات در وجود طرف هستیم و به میزانی که به تشکیک و فقر وجودی مخلوقات نگاه کنیم خداوند در همان حال دچار کثرت میشود.
این تقسیمبندی نشان میدهد که اگر شما به موضع فلسفی خداباوری قائل باشید میتوانید با سبک و سنگین کردن استدلالها به یکی از این هفت تلقی گرایش پیدا کنید.
درود. بسیار متن خوب و عالی بود… ممنون. اما فکر کنم اسپینوزا بجای آنکه همه خدا انگار باشد، همه در خدا انگار است. چرا که حالات همان جوهر نیستند اما حالات در جوهر هستند.
بله ، همینطوره ، درست می فرمایید ، هر دو قرائت و فهم از آثار اسپینوزا انجام شده
دوباره که خواندم متوجه شدکه که مثال هم زده اید
سپاس