لایب نیتس

راه‌حل‌های لایب نیتس و مالبرانش برای مسئله ذهن–بدن

آشنایی با راه حل‌های مالبرانش و لایب‌نیتس درباره مسئله رابطه ذهن-بدن

حتماً با مسئله ذهن – بدن آشنا هستید. ماجرا ازآنجا شروع شد که دکارت در کنار جوهر خداوند، به دو جوهر متمایز و مستقل از هم به نام جوهر اندیشنده و جوهر ممتد قائل شد.

از منظر دکارت ما جوهری غیرمادی داریم که خصیصه اصلی‌اش تفکر است و دیگری جوهری مادی که ویژگی اصلی آن امتداد است.

این تمایز هستی شناختی یک دوگانه انگاری مهم را در تاریخ فلسفه غرب به وجود آورد و تاکنون از جدی‌ترین و چالشی‌ترین مباحث فلسفه ذهن است.

چالش ذهن-بدن دکارتی

چالش این مسئله این است که با تمایز هستی شناختی بین ذهن و بدن، چگونه می‌توانیم تعامل آن‌ها باهم را تبیین کنیم.

ما به‌صورت شهودی درک می‌کنیم که چگونه اراده ما می‌تواند درحرکت دست ما تأثیر بگذارد یا اینکه آسیبی فیزیکی چگونه حالت روحی درد را در ما به وجود می‌آورد.

شهود ما تعامل این دو ساحت را نشان می‌دهد ولی با دوگانه انگاری دکارتی، تبیین ارتباط دو جوهر متمایز مادی و غیرمادی دشوار می‌شود.

دکارت خود به این دشواری تبیین نظریه‌اش واقف بود و تلاش کرد برای آن راه‌حلی بیابد.

او باور داشت که ساحت غیرمادی می‌تواند در بخشی از مغز به نام غده صنوبری با بدن در ارتباط باشد.

اما این راه‌حل قانع‌کننده نبود. اگر غده صنوبری مغز را ناحیه مادی بدانیم چگونه امر مجرد می‌تواند در این بخش تأثیر بگذارد.

اصلاً یک امر مجرد چگونه می‌تواند در ناحیه خاص مکانی قرار بگیرد.

تبیین رابطه ذهن و بدن به‌عنوان یک چالش مهم به‌مثابه میراث فکری دکارت باقی ماند و تاکنون ذهن فلاسفه را درگیر کرده است.

راه‌حل‌های مختلفی برای این مسئله تاکنون ارائه‌شده است که می‌توان این راه‌حل‌ها را به دودسته عمده تقسیم کرد.

یکی اینکه با حفظ دوگانه انگاری به دنبال یافتن پاسخ هستند و دسته دیگر با ابطال دوگانه انگاری و ارائه یک یگانه انگاری به نفع ذهن یا ماده تلاش می‌کنند پاسخ مناسب این مسئله را پیدا کنند.

من در این مقاله به دو راه‌حل مشخص از دسته اول اشاره می‌کنم. به‌عبارت‌دیگر دو راه‌حل را معرفی می‌کنم که با حفظ دوگانه انگاری دکارتی درصدد یافتن راه‌حل هستند.

این دو راه‌حل برای عبور از چالش تعامل ذهن و بدن از خداوند استفاده می‌کنند و به کمک جوهر خداوند، تعامل را تبیین می‌کنند.

برویم با این دو راهکار آشنا شویم.

 راه‌حل مالبرانش

نیکولاس مالبرانش (1638-1715) فیلسوف و الهی‌دان فرانسوی هم سو با دکارت معتقد بود که ذهن و بدن دو جوهر کاملاً متمایز هستند.

او معتقد بود بین رویدادهای ذهنی و فیزیکی هیچ تعاملی وجود ندارد و این شهودی که ما از تعامل آن‌ها درک می‌کنیم به خاطر نقش‌آفرینی خداوند است.

اجازه بدهید با یک مثال این راه‌حل را بیان کنم.

فرض کنید شما با اراده خود تصمیم می‌گیرید تا دستتان را حرکت دهید. بنا به فهم مالبرانش بین اراده شما که ساحت غیرمادی است و دستتان که متعلق به ساحت مادی است هیچ ارتباطی وجود ندارد.

پس چگونه ما می‌توانیم دستمان را حرکت دهیم. مالبرانش معتقد است در هرلحظه‌ای که شما تصمیم به حرکت دادن دستتان می‌گیرید در همان موقعیت خداوند رابط بین ساحت غیر فیزیکی اراده شما و ساحت فیزیکی بدنتان می‌شود.

این راه‌حل با عنوان اصالت علل موقعی (Occasionalism) شناخته می‌شود.

به عبارت بهتر اراده ما برای  حرکت دادن دست، علتی مقارنه‌ای می‌شود که از طریق آن خداوند دخالت کرده و دست ما را حرکت می‌دهد.

در این تلقی تنها علت حقیقی خداوند است و مانند واسطه‌ای بین رویدادهای ذهنی و فیزیکی عمل می‌کند.

خداوند با حضور خود ضرورتی بین ساحت غیرمادی و مادی اعمال می‌کند که برخاسته از مشیت آزاد و ازلی اوست.

راه‌حل مالبرانش یک مشکل جدی داشت. طبق این دیدگاه خداوند باید در هر کنش انسانی دخالت می‌کرد و هیچ اراده آزادی برای انسان نمی‌ماند.

لایب نیتس تلاش کرد راه‌حلی دیگر برای مسئله ذهن و بدن پیدا کند.

راه‌حل لایب نیتس

برای اینکه با راه‌حل لایب نیتس (1646-1716) آشنا شویم در گام نخست باید از جوهر شناسی خاص او شناخت پیدا کنیم.

لایب نیتس کاملاً واقف بود که طبق تحلیل دکارتی از جوهر ما با موجودی اندیشنده طرف هستیم و در دیگر سو با مجموعه‌ای از جوهرهای ماشین مانند ممتد.

در تلقی دکارت هر موجودی به‌جز انسان ازجمله حیوانات، ماشین هستند.

لایب نیتس با این تلقی که حیوانات برخوردار از ادراک نیستند کاملاً مخالف بود.

همچنین لایب نیتس داشت کم‌کم از تلقی استاتیکی دکارت از طبیعت فاصله می‌گرفت و به سمت تلقی دینامیکی نزدیک می شد.

او بر نیرو و انرژی درون ماده تأکید می‌کرد و فهم متفاوتی از دکارت داشت.

این دو عامل باعث شد که لایب نیتس از جوهر شناسی دکارتی فاصله بگیرد و جوهر شناسی منحصر به خود را ارائه دهد.

مونادشناسی لایب نیتس

طبق جوهر شناسی لایب نیتس همه جهان از مجموعه بی‌نهایتی از جوهرهای نفس مانند تشکیل‌شده است.

درواقع در بنیان جهان مادی مجموعه عظیمی از جوهرهای غیرمادی هستند که به‌مثابه واحدهای بنیادی هستی هستند.

لایب نیتس برای این جوهرهای روح مانند اصطلاح موناد را به کار برد.

موناد در یونانی به معنای واحد، میزان و یکه (Unit) است.

مونادهای لایب نیتس جاودان، تغییرناپذیر، تجزیه‌ناپذیر، نامحدود، روح مانند، غیرمادی و مستقل از هم هستند.

مونادها هیچ ارتباطی با هم ندارند و کاملاً از هم جدا و مستقل‌اند.

طبق باور لایب نیتس این جوهرهای فرد منفرد هرکدام یک غایت از پیش معین دارند که برای تحقق آن غایت تلاش می‌کند.

کاملاً می‌توان دید که چگونه در این تلقی، لایب نیتس بین فهم دینامیک از جهان و فهم علل غایی ارسطویی در نوسان است.

مونادها مجموعه بسته و محصور هستند و هیچ ارتباطی با هم ندارند.

درواقع مونادها هیچ پنجره‌ای به‌سوی بیرون از خود ندارند و کاملاً ایزوله هستند.

لایب نیتس با ارائه نظریه موناد خود جوهر شناسی را به موناد شناسی تبدیل کرد.

در مونادشناسی لایب نیتس توضیح می‌دهد که چگونه خداوند بر اساس ضرورت اخلاقی خود و نه ضرورت متافیزیکی هماهنگی پیش بنیادین بین جوهرها برقرار می‌کند.

به عبارت روشن‌تر خداوند بر اساس مشیت خود توازی را بین جوهرها ایجاد کرده است و نظمی از پیش سامان را به آن‌ها داده است.

به‌این‌ترتیب جهان طوری سامان‌یافته است که هر رویداد ذهنی با رویداد فیزیکی به‌موازات هم جریان می‌یابند و هم‌زمان با هم کار می‌کنند.

این نظریه با نام اصالت توازی روانی-فیزیکی (Psych-physical parallelism) شناخته می‌شود.

در این نظریه رویدادهای ذهنی و فیزیکی با هم تعامل مستقیم ندارند بلکه خداوند آن‌ها را طوری از پیش تنظیم کرده است که هر رویداد ذهنی متناسب و هماهنگ با رویداد فیزیکی باشد.

در این نظریه دیگر لازم نیست خداوند همچون فهم مالبرانشی هرلحظه در جهان دخالت کند بلکه با یک‌بار تنظیم توازی بین ساحت ذهنی و فیزیکی، تعامل‌های بین ذهن و بدن را انجام می‌دهد.

نظریه‌های اصالت توازی روانی-فیزیکی لایب نیتس و اصالت علل موقعی مالبرانش دو نظریه‌ای هستند که با حفظ دوگانه انگاری دکارت تلاش می‌کنند با کمک جوهر خداوند، تعامل ساحت ذهنی و فیزیکی را توضیح دهند

دیدگاه‌ خود را بنویسید