شکاکیت به شیوه دکارت

چگونه به شیوه دکارت شک کنیم؟

دکارت معرف حضورتان هست. او به پدر فلسفه مدرن شهره است و پروژه‌ای را آغاز کرد تا بتواند به کمک آن بنیانی یقینی برای علم مکانیستی قرن هفدهم دست‌وپا کند.

پروژه دکارت تلاشی بود برای استوار کردن بنیان‌های یقینی علم قرن هفدهم که در آثار افرادی مثل کوپرنیک، گالیله و نیوتون تجسم می‌یافت.

دکارت برخلاف جریان غایت انگارانه ارسطویی، تمرکز پروژه خود را بر تلقی مکانیستی عالم قرار داد و برای انجام این مهم، اول از همه در همه دانسته‌های خود که میراث جهان قرون‌وسطی بود شک کرد.

من در این مقاله تلاش می‌کنم با فهم دغدغه دکارت، مسیر بنیان‌گذاری معرفت یقینی لازم برای قرن هفدهم را همراه با او طی کنیم.

پیش‌ازاین که با شیوه کاری دکارت آشنا شویم بهتر است با دو مفهوم مهم آشنا شویم.

شک‌گرایی نظام‌مند

دکارت برای شروع پروژه خود از یک روش منحصربه‌فرد استفاده کرد. او تصمیم گرفت نسبت به همه باورهایش شک کند.

به‌عبارت‌دیگر او کل بنای باورهایش را تخریب کرد و کوشش کرد تا اگر ممکن باشد بار دیگر بنای باورهایش را این دفعه بر پایه‌هایی یقینی و استوار دوباره بسازد.

ما به این شیوه شک در همه باورها، شک نظام‌مند می‌گوییم. دکارت برای اینکه بنیان‌های یقینی معرفت را بیابد روش شک‌گرایی نظام‌مند را در پیش گرفت.

دکارت عقل‌گراست

عقل‌گرایی یکی از سنت‌های مهم فلسفی قرن هفدهم است که در مقابل جریان تجربه‌گرایی قرار می‌گیرد.

به‌زعم عقل‌گراها معرفت یا باور یقینی محصول فعالیت قوه خرد آدمی است و یقین معرفتی از طریق تجربه حسی به دست نمی‌آید.

درواقع حواس به ما علم یقینی نمی‌دهند و برای رسیدن به معرفت یقینی باید به حقایق ضروری، خود- بدیهی و اصول پیشین ذهنی تمرکز کرد.

از نگاه عقل‌گراها اصول موضوعه ریاضیات، اصول منطقی، قوانین طبیعت، مفاهیم آشکارا بدیهی مانند خداوند و اصول هندسی همگی محصول فعالیت پیشین یا ماقبل تجربی ذهن ماست و در ایجاد آن‌ها ادراک حسی هیچ نقشی ندارد.

به عبارت روشن‌تر این اصول، ایده‌ها و مفاهیم درونی (innate ideas) ذهن ما هستند و ما نه با حواس بلکه با شهود عقلانی (Intellectual intuition) به وجود آن‌ها پی می‌بریم.

شهود عقلانی قوه‌ای است که بدون استفاده از حواس و همین‌طور هیچ استدلالی، به‌صورت شهودی و بی‌واسطه حقایق ضروری را فهم می‌کند.

اگر بخواهیم منشأ مفاهیم ذهنی را تحلیل کنیم می‌توانیم به سه منشأ آن‌ها اشاره‌ کنیم.

  • مفاهیم موجود در ذهن ما برآمده از ادراک حسی است
  • مفاهیم موجود ساخته تخیل ذهن ماست
  • مفاهیم از پیش در ذهن ما موجود است

عقل‌گراها به گزاره سوم قائل هستند و وجود مفاهیم و کلیات پیشین و ماقبل تجربی در ذهن ما را می‌پذیرند و به باور آن‌ها ما به کمک شهود عقلانی به صدق این مفاهیم پیشین پی می‌بریم.

حال که با روش خاص دکارت و تلقی عقل‌گرایی او در معرفت‌شناسی آشنا شدیم زمان آن رسیده که در برپایی معرفت یقینی با او همراه شویم.

دکارت این پروژه را به‌صورت خلاصه در کتاب گفتار در روش (1637) و مفصل‌تر در کتاب تأملات در فلسفه اولی (1641) بیان می‌کند.

دکارت در طول پروژه ، با شک نظام‌مند در باورهای خودش شروع می‌کند و برای همین از ضمیر اول‌شخص استفاده می‌کند.

می‌توان پروژه فکری دکارت را در شش مرحله متصور شد که از شک در ادراک حسی شروع می‌شود تا به شک فراگیر می‌رسد و سرانجام به معرفت یقینی به سه جوهر اندیشنده، ممتد و خداوند ختم می‌شود.

من در ادامه به تک‌تک این مراحل اشاره می‌کنم:

1. من نمی‌توانم به ادراک حسی خود اعتماد کنم

در گام اول دکارت پی می‌برد که ادراک حسی منبع قابل‌اعتمادی برای معرفت نیست.

همگی ما تجربه خطای حسی را داشته‌ایم. برای نمونه دیدن سراب یا شی‌ء دور را کوچک‌تر از اندازه واقعی‌اش دیده‌ایم . چوب درون آب را شکسته دیده‌ایم یا به خاطر مریضی مزه یک غذا را به‌درستی درک نکرده‌ایم.

همگی این موارد نشان می‌دهد که ذهن ما دچار خطای حسی می‌شود.

2. شاید من در خواب باشم

دکارت شک خود را کمی جلوتر می‌برد. او می‌داند که ما باورهای بسیاری را به‌صورت واضح و روشن درباره عالم خارج داریم؛ اما این درک باعث نمی‌شود که ما آن‌ها را حقیقی در نظر بگیریم.

ما در خواب هم باورهای بسیاری را تجربه می‌کنیم و فکر می‌کنیم که واقعی هستند ولی وقتی بیدار می‌شویم می‌بینیم که همگی رؤیا بوده است.

دکارت به ما یادآور می‌شود که شاید ما در خواب باشیم پس به هیچ‌یک از تجربیات خود نمی‌توانیم یقین داشته باشیم.

3. شاید یک روح خبیث من را فریب می‌دهد

شکاکیت دکارتی در گام سوم باز جلوتر می‌رود. به‌زعم او شاید باورهایی که ما واضح و متمایز درک می‌کنیم هم غیرواقعی باشد.

برای مثال ما درک می‌کنیم که بدن داریم. اما شاید این باور هم ماحصل فریب شیطان باشد.

روح خبیث می‌تواند همه باورهای من حتی حقایق بدیهی و ضروری ذهنی را به‌صورت فریب آمیز به من تلقین کند.

بنابراین باید در این حقایق بی‌واسطه و پیشین هم شک کرد.

4. من می‌اندیشم پس هستم

تا این مرحله همه باورهای ما ازدست‌رفته است. هیچ جایگاه استوار و یقینی برای ما نمانده و شکی فراگیر حاکم شده است.

اما نباید ناامید بود. می‌توان اولین باور یقینی خود را بیابیم.

دکارت به ما می‌گوید اگرچه من در وجود بدن خود هم شک کردم اما باید چیزی باشد که شک می‌کند.

چیزی که متمایز از بدن من است.

آن چیز همان من اندیشنده است که دارد شک می‌کند. به‌عبارت‌دیگر تنها باوری که می‌تواند از دست روح خبیث نجات پیدا کند این است که بالاخره منی اندیشنده هست که فریب می‌خورد یا شک می‌کند.

وجود این من اندیشنده اولین باور یقینی دکارت است و بقیه باورهای خود را بر اساس این جوهر اندیشنده بنیان می‌گذارد.

5. جوهری به نام خدا متمایز از من در عالم خارج وجود دارد

من اندیشنده در ذهن خود مفهومی به نام خدا می‌یابد. این مفهوم موجودی درنهایت کمال است.

به‌زعم دکارت چنین موجودی نمی‌تواند از ادراک حسی یا برساخته ذهن خودم باشد.

او نتیجه می‌گیرد که این مفهوم موجود کامل مطلق از حقایق پیشین و ضروری ذهن است و به‌صورت پیشا تجربی در ذهن من موجود است.

چنین مفهومی حال که ساخته من نیست پس حتماً موجودی دیگر که همان خداوند باشد این مفهوم را در ذهن من قرار داده است.

دکارت پس‌ازاین که مفهوم موجود کامل را به‌صورت پیشین در ذهن می‌پذیرد با تأمل در این مفهوم خاص وجود ضروری او در عالم خارج را اثبات می‌کند.

تلاش دکارت در اینجا بعدها در زیرمجموعه برهان‌های وجودی اثبات خدا قرار گرفت.

او با تأمل در مفهوم کمال مطلق به این امر پی برد که موجود کامل مطلق باید ضرورتاً وجود داشته باشد زیرا در غیر این صورت از وجود که خود یک کمال است محروم می‌شود.

در این مجال فرصت نقادی و بیان ضعف‌های برهان وجودی دکارت نیست و فقط این نکته حائز اهمیت است که دکارت در گام پنجم خود، جوهری به نام خداوند متمایز از جوهر اندیشنده را اثبات می‌کند.

6. خداوند نیک است و فریبکار نیست

دکارت با توجه به اینکه خداوند را دارای کمال مطلق می‌داند به این باور است که این موجود که برخوردار از هیچ نقصی نیست ، فریب‌کار نخواهد بود.

خداوند خود حواس و شهود عقلی را به ما اعطا کرده و چون او خیر است پس ما را در ادراک‌هایمان فریب نمی‌دهد.

در این گام دکارت به ما این اطمینان را می‌دهد که منابع معرفتی‌مان به خاطر وجود خداوند قابل‌اعتماد است.

بدین‌صورت باورهای واضح و متمایز شهودی‌مان درباره حقایق ضروری پیشین قابل‌اعتمادند و همین‌طور ادراک حسی ما هم دارای خطای نظام‌مند و کلی نیست بلکه گاه‌گاهی دچار خطا می‌شود که باز با کمک عقل آن خطای های جزئی را اصلاح می‌کنیم.

این‌چنین دکارت در شش مرحله با ضمانت قرار دادن خداوند، باورهای حاصل از ادراک حسی و شهودهای عقلی ما را قابل‌اعتماد می‌سازد و درنتیجه معرفتی یقینی برای ما فراهم می‌کند

دیدگاه‌ خود را بنویسید