معرفت شناسی جان لاک

سردرآوردن از لوح سفید جان لاک

آشنایی با تجربه گرایی جان لاک

در این مقاله قصد دارم شما را با تجربه‌گرایی جان لاک آشنا کنم ولی پیش از آن باید با جریان مقابل تجربه‌گرایی یعنی عقل‌گرایی آشنا شویم.

عقل‌گرایی / تجربه‌گرایی

در معرفت‌شناسی قرن هفده ام دو سنت غالب وجود داشت که با عناوین عقل‌گرایی و تجربه‌گرایی شناخته می‌شد.

برای اینکه با تفاوت این دو سنت آشنا شویم باید از دو منبع مهم معرفتی شناخت پیدا کنیم.

دانش ما به‌طورکلی از دو منبع معرفت تجربی و معرفت عقلانی به دست می‌آید.

معرفت تجربی همه اطلاعاتی است که ما از تجربه حسی یا همان ادراک حسی به دست می‌آوریم. به‌طور مثال دانش ما از طریق حواس پنج‌گانه معرفت تجربی ما را شکل می‌دهد.

از دیگر سو معرفت عقلانی است که معرفتی پیشاتجربی است و شامل آگاهی ما از اصول موضوعه ریاضیات، اصول خود بدیهی، حقایق ضروری و شهودهای عقلانی ماست که دانش ما به آن‌ها بدون دخالت تجربه حاصل می‌شود.

دعوای عقل‌گراها و تجربه‌گرا در معرفت‌شناسی از اینجا شروع می‌شود که کدام‌یک از این منابع معرفتی برای ما اساسی‌تر و بنیادی‌تر است.

عقل‌گراها معرفت عقلانی را بنیادی می‌دانند و معتقدند که برای رسیدن به معرفت یقینی باید از معرفت پیشاتجربی استفاده کرد.

از منظرآن ها معرفت ما با کمک بنیادهای ضروری و خود بدیهی عقلی آغاز می‌شود و سطوح بعدی معرفت با کمک استدلال استنتاجی از این بنیان های یقینی ساخته می‌شود.

در تلقی عقل‌گراها معرفت تجربی نمی‌تواند هیچ باور یقینی به ما بدهد.

همین‌طور عقل‌گراها معتقدند که ما از بدو تولد دارای یک سری مفاهیم و شهودهای پیشاتجربی هستیم که به‌صورت فطری در ما نهاده شده است و با کسب معرفت تجربی این معرفت فطری شکوفا می‌شود.

تجربه‌گرایی دقیقاً مسیر مخالف عقل‌گراها را طی می‌کند. به باور آن‌ها منبع اساسی ما تجربه است و نه معرفت عقلانی.

پیکره دانش ما از طریق تجربه شکل می‌گیرد و هیچ معرفت فطری در ذهن ما وجود ندارد.

در این تلقی معرفت تجربی – علمی حائز اهمیت است و باورهای ما بر اساس استدلال‌های استقرایی که انجام می‌دهیم شکل می‌گیرد.

لوح سفید جان لاک

جان لاک هم در کنار افرادی مثل هابز و هیوم از مدافعان تجربه‌گرایی است و در مقابل عقل‌گراهایی مثل دکارت، اسپینوزا و لایب نیتس قرار می‌گیرد.

همان‌طور که شاهد بودید تجربه‌گراها به معرفت فطری و پیشا تجربی قائل نیستند و این‌چنین بود که لاک در معرفت‌شناسی خودش با لوح سفید شروع کرد.

لاک معتقد بود هنگامی‌که ما به دنیا می‌آییم ذهنمان مانند یک لوح سفید و نانوشته است.

هیچ باوری در آن نیست و ذهنی کاملاً تهی است. لاک این ایده‌ها را دقیقاً در مقابل معرفت فطری و پیشاتجربی عقل‌گراها مطرح کرد.

حال که ما هیچ شناخت فطری نداریم پس همه معرفت ما از طریق تجربه شکل می‌گیرد و می‌توان گفت که محدوده معرفت ما به‌اندازه تجاربی است که دراختیار داریم.

لاک سپس بر اساس ایده لوح سفید مراحل بعدی معرفت‌شناسی خود را طی می‌کند.

تصورات حسی / تصورات فکری

کودک با مواجه با جهان خارج، تصوراتی را در ذهن خود شکل می‌دهد.

لاک این تصورات ساده و اولیه را تصورهای حسی (Ideas of sensation) می‌نامد.

به‌عبارت‌دیگر مواجه ما با جهان خارج باعث می‌شود که تصورات مختلفی از آن در ذهنمان شکل بگیرد.

برای مثال مسیری را تصور کنید که با گذر افراد بر آن جای پایشان بر روی آن می‌ماند یا مسافری را فرض کنید که با دوربین خود از هر مکانی که سفرکرده تصویری را ثبت می‌کند.

درواقع مواجه ما با جهان خارج، علتی است که بر روی لوح سفید ذهنمان ایده‌هایی نقش می‌بندد.

در گام بعدی ذهن ما ایده‌های بسیط حسی را با هم ترکیب می‌کند و با تأمل بر آن‌ها ایده‌های تازه‌تری را شکل می‌دهد.

ایده‌ها یا تصورهای مرکب درواقع ماحصل ترکیب ایده‌های ساده‌تری است که از مواجه ما با جهان خارج به ارث برده‌ایم.

لاک نام این دسته از تصورات مرکب را تصورات فکری (Ideas of reflection) می‌نامد.

برای نمونه ما توپی را در جهان خارج ادراک می‌کنیم.

پس از مشاهده توپ تصورهای حسی همچون شکل توپ، اندازه آن در ذهن ما نقش می‌بندد و بعد با تأمل در این تصورات ساده، تصورات فکری مانند فوتبال، کار تیمی، مسابقات ورزشی را در ذهنمان می‌سازیم.

این‌چنین ما به کمک ایده‌های ساده، مفاهیم پیچیده‌تر را در ذهن خودمان می‌سازیم.

همان‌طور که شاهد هستید تجربه‌گرایی جان لاک به‌شدت وابسته به ایده‌ها (Ideas) است و بدون ایده‌ها ما نمی‌توانیم هیچ معرفتی را سامان دهیم.

پس معرفت باتجربه آغاز می‌شود و در محدوده تجربه باقی می‌ماند.

کیفیات اولیه / کیفیات ثانویه از منظر لاک

اما پرسشی که هنوز باقی‌ای است این است که ایده‌ها یا تصورات ساده چه نسبتی با جهان خارج دارند.

جان لاک برای پاسخ به این پرسش بین دو نوع از کیفیات ذهنی ما تمایز قائل می‌شود.

برای مثال در همان مثال توپ، شکل، اندازه، مکان و حرکت توپ را کیفیات اولیه می‌نامد و اموری مثل رنگ آن، نرمی یا سفتی آن را کیفیات ثانویه می‌داند.

کیفیات اولیه مستقل از تجربه کننده در خود عالم خارج موجود است ولی کیفیات ثانویه پدیدارهایی است که وابسته به تجربه کننده است.

افراد مختلف برداشت‌ها و پدیدارهای مختلفی از کیفیات ثانویه دارند و بدین ترتیب این کیفیات نسبی هستند ولی کیفیات اولیه در خود ماده وجود دارد و همه افراد به‌طور یکسان آن را درک می‌کنند.

جان لاک با تمایزی که بین این دودسته از کیفیات قائل شد مجالی را فراهم کرد تا تجربه‌گرایی از بنیان‌های واقع‌گرایانه خود خارج نشود و ایده‌ها یا تصورات، بازتاب‌دهنده واقعی جهان خارج باشند.

ایده‌ها در نگاه لاک ویژگی‌های خود جهان خارج از ذهن را دارند و بدین ترتیب تلاش می‌کند تا از واقع‌نمایی تجربه ما دفاع کند.

این‌چنین جان لاک پس از گذر از سه مرحله لوح سفید، تصورات حسی و تصورات فطری، معرفت‌شناسی تجربه‌گرای خود را سامان می‌دهد

3 در مورد “سردرآوردن از لوح سفید جان لاک”

دیدگاه‌ خود را بنویسید