در این جستار با فرضیه تکامل طبیعی داروین به مثابه یک فرضیه زیستی (داروینیسم علمی) آشنا خواهیم شد.
برای اینکه بدانیم داروین چه میگوید اولازهمه باید دو حیطه مشخص تأثیرگذاری داروین را از هم تفکیک کنیم.
یک حوزه فرضیه تکامل داروین است که تحولات شگرفی در علوم زیستی به وجود آورد.
تکامل طبیعی یک فرضیه زیستی است و امروزه شواهد متعددی به نفع آن ارائهشده است.
سویه دیگر تأثیرگذاری داروین و نقش او در علوم انسانی است.
فرضیه تکامل داروین آثار و تبعات مختلفی در علوم انسانی و بهطور مشخص جهان فلسفه داشت و نگرشها و رویکردهای ما به خود و انسان را تغییر داد.
این حیطه از تأثیرگذاری داروین را داروینیسم فلسفی مینامیم.
برای اینکه پاسخ مناسبی به سؤال داروین چه میگوید بدهیم باید با هر دو حیطه داروینیسم علمی و فلسفی آشنا شویم.
ازاینرو در این جستار در دو قسمت شمارا با تکامل طبیعی بهمثابه یک فرضیه علمی و همچنین بهمثابه یک نظریه فلسفی آشنا خواهم کرد.
پیش از آنکه با داروینیسم فلسفی و تأثیر داروین در فلسفه آشنا شویم لازم است که از داروینیسم علمی شناخت پیدا کنیم.
کار را با داروینیسم علمی شروع میکنیم و در قسمت بعدی این جستار از تأثیرات داروین در حوزه فلسفی خواهم نوشت.
داروینیسم علمی
داروینیسم علمی امروزه مجموعهای از چندین فرضیه علمی است که من در این جستار فقط بر روی تلقی خود داروین از تکامل طبیعی متمرکز میشوم.
داروین در فرضیه خود دو ادعای اصلی مطرح میکند:
الف) فرضیه نیای مشترک:
همه موجودات از یک نیای مشترک بهصورت فرایندی تکاملی به وجود آمدهاند.
ب ) فرضیه تکامل موجودات:
تکامل تغییراتی است تدریجی، پیوسته، تجمیعی در راستای ایجاد گونههای جدید
در گام بعدی داروین تلاش میکند چگونگی تغییرات گونهها را توضیح دهد و درنهایت علت گونهزایی و تغییرات تکاملی موجودات را شرح میدهد.
او برای تبیین گونهزایی از اصل تنازع برای بقا استفاده میکند و بر اساس این تنازع درنهایت گونههایی که اصلح هستند و مطابقت با محیط دارند باقی میمانند و گونههایی که با شرایط پیشآمده تطابق پیدا نمیکنند از بین میروند.
داروین عامل کلیدی این تنازع و گونهزایی را انتخاب طبیعی میداند.
انتخاب طبیعی
انتخاب طبیعی یکی از بخشهای اصلی تکامل داروینی است و میشود در مراحل زیر آن را خلاصه کرد:
مرحله یک: گونهها بهصورت تصاعد هندسی ولی منابع موجود بهصورت تصاعد حسابی افزایش مییابند.
مرحله دوم: این امر منجر به محدودیت منابع غذایی و کمبود فضا میشود و ازاینرو تنازع برای بقا آغاز میشود.
مرحله سوم: برخی انواع ویژگیهای سودمندی دارند کهان ها را در سازگاری با شرایط سخت محیطی یاری میدهد، به همین خاطر آنها زنده میمانند و بقیه میمیرند.
مرحله چهارم: آن نوع ویژگی سودمند را با وراثت به نسلهای بعدی میرساند و ازاینرو گونهای جدید به وجود میآید.
انتخاب طبیعی نشاندهنده تأثیر زیاد محیط و طبیعت بر روی تغییرات تکاملی موجودات است و این گزینش طبیعی بهصورت بیهدف و از سر تصادف گونهزایی را تحقق میدهد.
کتاب منشاء انواع
داروین در سال 1859 فرضیه تکامل خود را در کتاب مهم منشاء انواع ارائه داد.
در این کتاب داروین تلاش میکند شواهد مختلفی را در تأیید فرضیه تکامل ارائه دهد.
داروین برای اثبات فرضیه نیای مشترک شواهد مختلفی از شباهتهای جنینی و ریختشناسی بین موجودات را طرح میکند.
برای مثال شباهت ریختشناسی وال و دلفین با دیگر چهارپایان یا شباهت جنینی در شکافهای تنفسی دلفین و انسان
همچنین داروین از طریق توزیع و پراکندگی موجودات تأثیرات محیط، آبوهوا و جغرافیا را بر شباهت درونگونهای نشان میدهد.
داروین با شواهد فسیلی هم، از وجود موجودات میانی در چرخه تکامل پردهبرداری میکند.
داروین همه این شواهد را در تأیید فرضیه خود ارائه میکند اما باید به نکته مهمی توجه کنیم و آن اینکه او خود در کتاب منشأ انواع میگوید انتخاب طبیعی مهمترین وسیله و نه صرفاً تنها وسیله تغییر جانداران است.
پس از داروین با آگاهی ما از ژنتیک، جهش آن و تغییرات دفعی تکاملی، دید گستردهتری نسبت به تغییرات گونهها به دست آوردیم ولی همچنان بصیرت داروینی در مورد انتخاب طبیعی تأثیرات شگرفی در فهم ما نسبت به خودمان و جهان اطرافمان داشت.
کتاب تبار انسان
داروین پس از منشاء انواع، کتاب تبار انسان را نوشت و در این کتاب، انسان را هم تبیین تکاملی کرد.
داروین با ذکر شواهد شباهتهای فیزیولوژیک و جنینی، انسان را هم در سازه نیای مشترک قرار داد و با بررسی شباهت خویشاوندی و تباری انسان با دیگر مهرهداران، موجودات آبزی را بهعنوان نیای باستانی مهرهداران معرفی کرد.
داروین در این کتاب تلاش کرد تا قابلیتهای روانی و اخلاقی انسان را که از دیرباز بهعنوان ویژگیهای ممتاز انسان نسبت به حیوانات شمرده میشد با تکامل زیستی توضیح دهد.
او اخلاق را نه امری فطری در انسان بلکه محصول انتخاب طبیعی دانست.
انتخاب جنسی
یکی دیگر از مباحث مهم در داروینیسم علمی انتخاب جنسی است.
داروین این عامل را بهطور مفصل در کتاب تبار انسان توضیح میدهد.
همانطور که گفتم از منظر داروین انتخاب طبیعی تنها عامل تغییرات گونهها نیست و در این کتاب عامل دیگری به نام انتخاب جنسی را معرفی میکند.
داروین شاهد بود که برخی از ویژگیهای موجودات کمکی به آنها در تطابق با محیط و تنازع برای بقا نمیکند ولی همچنان در گونههای مختلف حضور دارد.
برای مثال دم زیبا و پر زرقوبرق طاووس
این ویژگی در طاووسهای نر کمکی برای تطابق با محیط به او نمیکند بلکه این خصیصه به خاطر انتخاب جنسی است.
طاووس ماده جذب این ویژگی طاووس نر میشود و ازاینرو طاووسی با این ویژگی شانس بیشتری برای جفتیابی و تولیدمثل دارد.
انتخاب جنسی هم می تواند در کنار انتخاب طبیعی به تبیین گونهزایی کمک کند.
عالی
ممنون از مقاله خوب و شیوای شما
فقط جسارتاً اشتباهی در طول مقاله تکرار شده است که نیاز به اصلاح دارد. تکامل یک نظریه علمی است نه فرضیه. فرضیه (hypothesis) در ادبیات علم معنای مشخصی دارد. در واقع فرضیه را می توان همردیف با سوال و هدف ابزاری برای شکلگیری و جهتیابی در مسیر پژوهش دانست. محققان ابتدا مفروضاتی راتعیین کرده، سپس با انجام آزمایش یا جمع آوری داده حول آن فرضیات نتیجه گیری خود را بر مبنای رد یا قبول آنها صورتبندی می کنند. در مقابل نظریه (theory) یک تبیین یا توضیح برای پدیده های طبیعی است که بر مبنای نتایج تحقیقات شکل می گیرد. به عبارت دیگر فرضیه نوعی گمانه زنی محقق قبل از انجام فرایند تحقیق و برای کمک به تعیین مسیر پژوهش است.
در مورد تکامل این مسئله اهمیت ویژه دارد؛ چرا که برخی مخالفان تکامل، با فرضیه خواندن تکامل و عنوان کردن این گزاره اشتباه که “فرضیه یعنی تبیین ضعیفی که اثبات نشده و به مرحله نظریه نرسیده است”، سعی در تخطئه نظریه تکامل می کنند.
ممنونم از نکته ای که اشاره کردید ، امیدوارم کامنت شما در زیر این پست این موضوع رو یادآوری کنه ، من معنای عامی از فرضیه در ذهنم بود.