داروینیسم فلسفی

داروین چه می‌گوید؟ (قسمت دوم : داروینیسم فلسفی)

در قسمت اول این جستار با داروینیسم علمی آشنا شدیم و در این قسمت از داروینیسم فلسفی شناخت پیدا می‌کنیم.

نظریه تکامل داروین آثار و تبعات بسیاری در دنیای فلسفه داشت و نگاه و رویکرد ما به خودمان و جهان را تغییر داد.

داروینیسم فلسفی مجموعه وسیعی از رویکردها و نگرش‌هاست که بر اساس تلقی داروینی از انسان و جهان شکل‌گرفته است.

در داروینیسم علمی دیدیم که داروین دو ادعای اصلی داشت.

یکی فرضیه نیای مشترک و دیگری فرضیه تکامل طبیعی و علت این تغییرات تدریجی تکاملی را انتخاب طبیعی می‌دانست.

داروین در کتاب تبار انسان، با همین نگاه تکامل طبیعی، گونه ما انسان‌ها را هم بررسی کرد و ویژگی‌هایی مثل هوش، ادراک و اخلاق را که پیش از این وجه اختلاف ما با دیگر موجودات بود با کمک انتخاب طبیعی توضیح داد.

موضوعاتی مثل چیستی انسان، تبیین آگاهی، منشأ اخلاق، وجود نفس غیرمادی از مسائل بنیادی فلسفه است و در تاریخ فلسفه پیش‌فرض‌ها و واکنش‌های مختلفی نسبت به این مسائل ارائه‌شده است.

با تبیین طبیعی انسان، داروینیسم وارد چالش‌های فلسفی شد و کم‌کم فراتر از داروینیسم علمی داروینیسم فلسفی هم بروز کرد.

برای اینکه بهتر با تنوع رویکردها در داروینیسم فلسفی آشنا شویم من در چند زیرشاخه شما را با موضوعات مهم داروینیسم فلسفی آشنا می‌کنم.

1. داروینیسم روش‌شناختی

هنگامی‌که داروین در کشتی بیگل مشغول تحقیقات بر روی گونه‌های گیاهی و حیوانی بود، آگوست کنت فیلسوف فرانسوی در حال نوشتن کتاب نظام فلسفه پوزیتیو بود.

آگوست کنت معتقد بود شناخت ما از دو مرحله عبور کرده و اکنون در مرحله سوم است.

مرحله اول تلقی الهیاتی است، مرحله دوم تلقی متافیزیکی و اکنون ما در مرحله شناخت پوزیتیو یا تحصلی هستیم.

در شیوه پوزیتیو تنها منبع شناخت تجربه است و ما با مشاهده و آزمایش و استفاده از روش تجربی به معرفت می‌رسیم. این نگاه منجر به فلسفه پوزیتویسم شد.

داروین به‌خوبی این شیوه را در علوم زیستی پیاده کرد.

او با روش پوزیتو به مطالعه علوم زیستی پرداخت و زیست‌شناسی را از مرحله الهیاتی و متافیزیکی وارد دوره پوزیتیو کرد.

بهره بردن داروین از نگاه فلسفی پوزیتویستی در زیست‌شناسی سهم او در داروینیسم روش‌شناختی است.

2. داروینیسم فلسفی

داروینیسم فلسفی در این بخش در مقابل داروینیسم علمی نیست بلکه منظور مجموعه تحولاتی است که فرضیه تکامل داروین در دنیای فلسفه ایجاد کرد.

اگر بخواهم به این تحولات اشاره‌کنم می‌توان موارد زیر را ذکر کرد:

از ذات‌گرایی به ارگانیزم گرایی

نگاه غالب در فلسفه با تأثیر شگرف ارسطو ، نگاه ذات گرایانه بود.

موجودات دارای یک سری ذاتیات هستند و به کمک این ویژگی‌های ذاتی و از پیش معین به‌راحتی می‌توان موجودات را از همدیگر متمایز کرد.

اما نظریه تکامل داروینی این نگاه را تغییر داد.

در تلقی تکاملی موجودات ویژگی‌های ذاتی از پیش موجود ندارند بلکه مانند ارگانیزمی دارای حیات هستند که کاملاً پویا و متأثر از محیط هستند.

ویژگی‌های محیطی و تنازع برای بقا در انتخاب طبیعی باعث می‌شود که موجودات ویژگی‌های نو پدید و پیش‌بینی‌ناپذیر داشته باشند و این ویژگی‌ها نه از پیش معین بلکه برحسب تغییرات تصادفی انتخاب طبیعی رخ می‌دهد.

این نگاه تکاملی و تغییرات تدریجی متأثر از محیط نگاه ذات گرایانه ارسطویی به موجودات را کاملاً دگرگون کرد.

از علیت غایت شناختی به علیت طبیعی

ارسطو در نگاه خود به علیت از چهار علت مادی، صوری، فاعلی و غایی نام می‌برد و تأکیدش بر تبیین امور برحسب علت غایی بود.

علت غایی موجودات را برحسب نقطه پایانی و کمال موجودات تبیین می‌کند و در هر موجودی غایتی را در نظر می‌گیرد که موجودات به سمت تحقق آن غایت درحرکت‌اند.

داروین این تلقی را متحول کرد و به‌جای تبیین غایی، موجودات را برحسب وضعیت کنونی خود تحلیل کرد و غایت موجودات را نه امری از پیش آماده بلکه فرایندی تصادفی و پیش‌بینی‌ناپذیر دانست که انتخاب طبیعی، پایان آن را معین می‌کند.

داروین با این نگاه تبیین با علت فاعلی را جایگزین علت غایی ارسطویی کرد.

از تکامل فلسفی تا تکامل طبیعی

داروین مفهوم تکامل را هم‌تغییر داد.

همان‌طور که در بخش قبل گفتم تبیین غایی موجودات برای ارسطو حائز اهمیت بود.

موجودات برحسب قوه‌ای که دارند به سمت تحقق و بالفعل کردن آن روان هستند .

درواقع تکامل از منظر فلسفی بالفعل شدن استعدادهای موجودات بود اما داروین این‌گونه به تکامل نگاه نمی‌کرد.

از منظر داروینیست‌ها تکامل فرایندی است که نه به تحقق فعلیت موجودات بلکه درنهایت منجر به بقای موجودی می‌شد که می‌توانست به بهترین نحو با تطبیق خود با محیط اطرافش، بقای خود را حفظ کند.

از تاریخ عقلی به تاریخ طبیعی

هگل چهره‌ای مهم در تاریخ فلسفه است.

او معتقد بود تاریخ، بستر ظهور آگاهی مطلق است و این آگاهی درگذر زمان برحسب فرایند خودآگاهی خود به اشکال و صور مختلف بروز و ظهور می‌یابد.

این تلقی تاریخ را بستر تحقق آگاهی مطلق می‌دانست.اما داروین چنین نکاهی به تاریخ نداشت.

او تاریخ را دارای قصد و غرض قبلی نمی‌دانست و بافهم تکامل طبیعی، تاریخ را مجال بروز رویدادهای ممکن و تصادفی می‌دانست.

فهم تاریخ طبیعی، نگاه تاریخ عقلی هگلی را دگرگون کرد.

3. داروینیسم ارزشی

نگاه دوگانه انگارانه دکارت، انسان را برخوردار از دو ساحت کاملاً متمایز از هم می‌دانست.

یکی بخش مادی و دیگری بخش غیرمادی بود که آگاهی و ذهن مندی در آن رخ می‌داد.

همین‌طور حیوانات و گیاهان مانند ماشین‌هایی فرض می‌شدند که هیچ آگاهی و شعور یا حساسیت اخلاقی نداشتند.

داروین در کتاب ” تبار انسان ” این تلقی را تغییر داد.

او پدیده‌هایی مثل آگاهی و حساسیت اخلاقی ما انسان‌ها را با انتخاب طبیعی توضیح داد و درواقع اخلاق نه امری فطری بلکه ماحصل کارکرد انتخاب طبیعی در موجودات است.

این نگاه توصیفی طبیعی از بسیاری از ارزش‌ها بود که در تاریخ فلسفه به‌طورمعمول به اموری غیرمادی مثل نفس یا روح مجرد نسبت داده می‌شد.

4. داروینیسم اجتماعی

داروینیست‌ها در کنار اینکه برای نوع انسان قائل به تکامل طبیعی بودند در مورد جوامع انسانی هم‌چنین تصوری داشتند.

از منظر آن‌ها جوامع و فرهنگ‌ها هم مانند نوع انسان بر اساس انتخاب طبیعی شکل می‌گیرد و ازاین‌رو جوامع و فرهنگ‌ها در ادوار تاریخی با تنازع برای بقا شرایطی پرستیز و پرمخاطره را تجربه می‌کنند.

ازاین‌جهت در داروینیسم اجتماعی ، جوامع و فرهنگ‌های اصلح و غالب باقی می‌ماندند.

5. داروینیسم الهیاتی

فرضیه تکامل طبیعی آثار و تبعات الهیاتی بسیار داشت.

این فرضیه با برداشت‌های تحت الفظی کتاب مقدس درباره آفرینش، هبوط، گناه اولیه، خلیفه الهی بودن انسان ناسازگار بود.

نیای مشترک موجودات، آفرینش جداگانه انواع را زیر سؤال می‌برد. همچنین منزلت انسان به‌مثابه موجودی که شبیه خداست از دست رفت.

با تغییر نگاه به علیت، براهین غایت شناختی تضعیف شد و دیگر تغییرات و تنوع موجودات نشانه تدبیر و نظم نبود بلکه تغییرات محصول فرایند کور و بی‌هدف انتخاب طبیعی بود.

خود پدیده دین هم محصول انتخاب طبیعی بود و منشأ الهی برای آن تصور نمی‌شد.

این موارد همگی تأثیرات فرضیه تکامل در الهیات بود و هرکدام از الهیدانان واکنش‌های مختلفی به این موارد از خود بروز دادند.

عده‌ای داروینیسم را رد کردند و عده‌ای دیگر سازگاری داروینیسم و الهیات را نشان دادند.

تلاش کردم در این جستار با بررسی تأثیرات داروینیسم در پنج حوزه روش، فلسفه، ارزش، اجتماع و الهیات تصویری روشن و قابل‌فهم از داروینیسم فلسفی به شما ارائه دهم.

امیدوارم این جستار در فهم این موضوع راه گشا باشد.

2 در مورد “داروین چه می‌گوید؟ (قسمت دوم : داروینیسم فلسفی)”

دیدگاه‌ خود را بنویسید