علت جذابیت فلسفه چیست و چه نیازهایی از ما را پاسخ می دهد ؟
عشق به فلسفه
میتوان بازگفت که چه فرایند هورمونی و زیستشناختی در رویداد عشق رخ میدهد ولی چرایی عشق هنوز رازآمیز است.
نهتنها عشق انسانی چهبسا علائق تکتک ما به رشتههای خاص علمی هم بهسادگی قابل تبیین نیست.
با در نظر گرفتن عوامل متعدد اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی و وراثتی ما علایق گستردهای داریم و این امر، خود را در انتخاب رشته، شغل، محل زندگی و … نشان میدهد.
بههرروی چه میشود که یک فرد یا رشته علمی خاص، دل ما را میبرد؟ شگفتآور نیست برخی هم در دام عشق فلسفه میافتند.
گاهی از سر شوق و گاهی از سر نیاز. گاهی ما طالب اوییم و گاهی او ما را بهطور ناخودآگاه شیفته خود میسازد.
همانند عشق انسانی برای این گیراییام توضیحی نیست ولی شاید بتوان کشش و خواست ما انسانها به فلسفه را آفتابی کرد.
من در این مجال میخواهم از نیازهایی بگویم که این شاخه از دانش برایمان برآورده میسازد.
همچنین من در مقاله « مخاطبان فلسفه کیستند ؟ » در مورد چهار گروه از مخاطبان احتمالی این دانش نوشته ام .
نیاز معرفتی به فلسفه
ما ذاتاً کنجکاو هستیم و دوست داریم جهان پیرامونمان را بشناسیم. عاشق این هستیم که برای رویدادهای دنیای اطرافمان چرایی بیابیم و با درک آن بتوانیم رخدادها را پیشبینی و کنترل کنیم.
ما در رویارویی با جهان از خود میپرسیم چرا اینگونه شد؟ چرا این پدیده روی داد؟ چرا جهان برای من اینگونه است؟ چرا جهان برای دیگران چنین است؟
و هزاران چرایی دیگر که اجازه میدهد ما از پس فهم جهان غنی و پیچیده پیرامونمان براییم. فلسفه ورزی ما را قادر میسازد تا بتوانیم در دل جهان سرک بکشیم و چراییهای خود را بیابیم.
نیاز عرفانی
کنجکاوی ما با تلاش برای درک جهان اطرافمان پایان نمییابد؛ چهبسا همه آن چراییها درباره خودمان هم جاری باشد.
شگفتانگیزتر از جهان پیرامونمان، جهان درون ماست. خودآگاهی و شناخت خویشتن از دیگر رازهایی است که بسیاری از عرفا، برای مدتها سرگرم آن بودهاند.
پرسشهایی مانند من کیستم؟ من تنها جسم هستم یا دارای روح هم هستم؟ آگاهیها و خاطرات من کجای مغزم انباشتهشده است؟ و باز هنگامیکه در میانه پرسشهای دشوار گیر افتادهاید، فلسفه به یاری شما میآید.
نیاز عملی
فریبندگی این دانش تنها در حوزه معنا و شناخت خویشتن نیست بالاتر از آن امروز سخن از فلسفه در خیابان است.
فلسفه در خیابان یعنی فلسفه برای زندگی روزمره، برای خرید نان، برای انتخاب روتختی اتاقخواب و سرانجام فلسفه برای زیستن.
فلسفه خود یک سبک زندگی است که به گفته پیشینیان به درد حکمت عملی میخورد. جامعه، سیاست، اقتصاد، محیط زیست و … همه عناوینی هستند که فلسفه، درباره آنها گفتههای بسیار دارد.
شمارا میفریبد که از او بپرسید عدالت چیست؟ بهترین شیوه حکومت کدام است؟ رابطه فقر و دیانت چیست؟
کدامین تفکر است که ما را نسبت به محیطزیست بیتوجه میکند؟ و همه اینها و بیش از اینها چالشهایی است که فلسفه خود را برای هماوردی با آنها آماده ساخته است.
نیاز لذت صرف
تنها که نباید از فلسفه طلب معرفت کرد، گاهی هم باید زل زد در چشم معشوق و در سکوت از زیبایی او لذت برد.
منظورم این است که برخی وقتها فلسفه برای تنهایی و نه در میان جمع است.
زمانی که به یک گوشه دنج پناه میبریم و با خواندن آثار فلسفی از ژرفنگری بزرگترین اندیشمندان عالم حیرت میکنیم.
شیفته وسعت نظر و باریکبینی مردان و زنانی میشویم که بهتر از هرکسی، انسان و جهان اطرافمان را شناختهاند.
اگرچه لذت در همینجا به پایان نمیرسد. میتوان دستبهقلم برد و دنیای اندیشه خودمان را بیافرینیم.
میشود ساعتها از لذت رویارویی فکری با فیلسوف محبوب نوشت، حتی میتوان در خیال، در یک کافه خلوت مدتها با فیلسوف دوستداشتنیمان همراه با قهوه گپ بزنیم.
پرسشهای کمرشکن بپرسیم، او را به چالش بکشیم، نقدش کنیم و در پایان جلسه با نوشیدن آخرین جرعههای قهوهاش؛ او را از ته دل ستایش کنیم. چه لذتی بالاتر از این.
فلسفه با پاسخ به این نیازهای چهارگانه فریبنده شده است و دل بری میکند و پژوهندگان آن، هرروز بیش از گذشته دلبسته او میشوند.
شاید بشود گفت این یکتاترین ویژگی دل دادگی به فلسفه است زیرا هرروز این عشق تازهتر میشود.
هر زمانی که پیش میآید ما به پیچیدگی خودمان و جهان اطرافمان پی میبریم و با فهم این امر هر آن بیشتر نسبت به فلسفه احساس نیاز میکنیم.