پارمنیدس چه می گوید ؟

پارمنیدس چه می‌گوید؟

در این مقاله قصد دارم شما را با افکار پارمنیدس آشنا کنم و یک ظرافت واژگانی مهم را آفتابی کنم.

لطفاً با تأمل این مقاله را بخوانید تا به‌درستی پارمنیدس را فهم کنید

وقتی به آرا و اندیشه‌های فیلسوفان پیش سقراطی نگاه می‌کنیم می‌توانیم پارمنیدس را به‌عنوان یک نقطه تغییر در این دوره فکری در نظر بگیریم.

تا پیش از پارمنیدس ما با فیلسوفان طبیعی مواجه هستیم که تلاش می‌کنند تا بدین پرسش پاسخ دهند که ماده سازنده جهان چیست؟

برای مثال تالس آن را آب در نظر می‌گیرد، آناکسیمندر آپایرون یا ماده نامتعین ازلی، آناکسیمنس هوا، هراکلیتوس آتش و گزنوفانس خاک.

در مقابل در ایتالیای یونانی و ناحیه الئا، پارمنیدسی ظهور کرد که برخلاف جریان فلسفی فیلسوفان طبیعی، بر موضوع دیگری تمرکز کرد.

این چرخش فکری در دوره پیش سقراطی گام مهمی بود و برای همین پارمنیدس سهم شگرفی در میان فیلسوفان پیش سقراطی دارد.

پارمنیدس چه نوشت؟

ما فیلسوفان پیش سقراطی را از زاویه دید ارسطو می‌شناسیم و از آثار خود آن‌ها یا هیچ‌چیزی نمانده یا قطعات اندکی از نوشته‌های آن‌ها اکنون در دسترس است.

به‌طور خاص از پارمنیدس متنی شاعرانه با صدوبیست سطر به یادگار مانده. شامل یک مقدمه و دو بخش.

این منظومه شعری، روایت اول‌شخص فردی است که برای رسیدن به حقیقت عازم سفر شده است.

در مقدمه پارمنیدس روایت می‌کند که شخصیت اصلی داستان همراه با دختران خورشید بر ارابه‌ای سوار است و از دالان‌های شب عبور می‌کند و به‌سوی روشنایی حرکت می‌کند.

این سفر در اوج زیبایی در حال انجام است که شخصیت داستان به یک دوراهی می‌رسد. در این مرحله ایزد بانویی به استقبال او می‌آید و در مورد هر یک از راه‌ها توضیح می‌دهد.

مسیر نخست نامش راه حقیقت (The way of Truth) است و مسیر دوم راه گمان (The way of Opinion) است.

می‌توان گفت این منظومه اولین تلاش یک متفکر در حیطه معرفت‌شناسی است. پارمنیدس در این منظومه شخصیتی است که با دو مسیر حقیقت و گمان مواجه است و پرسش بنیادی آن است که کدامین راه را باید برای رسیدن به حقیقت طی کرد.

معرفت‌شناسی پارمنیدس

پرسش بنیادی در معرفت‌شناسی این است که آیا ما انسان‌ها می‌توانیم اشیاء اطرافمان را بشناسیم و چگونه (با چه ابزاری) این شناخت ممکن می‌شود.

آن‌گونه که از منظومه پارمنیدس می‌توان فهمید برای شناخت ما دو مسیر هست.

یکی شناخت یقینی حقیقت است و دیگری شناختی که نه یقینی بلکه مبتنی بر باور صرف و گمان است.

مسیر گمان با حس ما در ارتباط است. ما با حواس خود جهانی متنوع و متغیر را می‌بینیم و می‌توانیم با مسیر گمان، شناختی غیر یقینی از آن به دست بیاوریم.

در دیگر سو می‌توانیم با قدم گذاشتن در مسیر حقیقت، شناخت یقینی از جهان فراچنگ بیاوریم.

ما تا اینجا با دغدغه‌های معرفت‌شناختی پارمنیدس مواجه هستیم ولی ازآنجاکه پارمنیدس شروع به پرده‌برداری از مسیر حقیقت می‌کند وارد دغدغه‌های هستی شناسانه او می‌شویم.

پارمنیدس متوجه پرسش خاصی می‌شود

در هستی‌شناسی، پرسش اصلی این است که چه هست و چه نیست و آنچه هست چه ویژگی‌هایی دارد. آیا ویژگی‌هایی کلی برای همه موجودات وجود دارد؟

پارمنیدس تلاش کرد پیش از پاسخ به این پرسش بر مسئله بنیادی‌تری تمرکز کند و آن اینکه خود هستی چیست؟

به اعتقاد او حال که برای شناخت یقینی واقعیت می‌خواهیم در این مسیر حرکت کنیم باید نخست بدانیم که خود حقیقت چیست و چرا این شناخت با راه گمان قابل وصول نیست.

ازاین‌رو می‌توان گفت که پارمنیدس هم پدر معرفت‌شناسی است و هم پدر هستی‌شناسی و ظرافت‌های اندیشه او، سرنوشت فیلسوفان بعد خود را تغییر داد و پرسش ماده اولیه جهان چیست سنت ایونیایی را به پرسش هستی چیست سنت الیایی تبدیل کرد.

چند دقت واژگانی

پیش‌ازاین که از تأملات هستی شناسانه پارمنیدس برایتان بنویسم اجازه بدهید با یک واژه مهم و سرنوشت‌ساز در هستی‌شناسی آشنا شویم.

ما در زبان یونانی فعل Einai را داریم که همان فعل To be در زبان انگلیسی است. در فارسی ما این فعل را هستی داشتن یا وجود داشتن ترجمه می‌کنیم.

وجه وصفی معلوم (Present Participle) این فعل در یونانی On و در انگلیسی being است و در فارسی ما آن را هستی یا وجود ترجمه می‌کنیم.

به‌طورمعمول و بدون دقت واژگانی ما مرادمان از واژه هستی، همان وجود داشتن است برای نمونه در افعالی مثل عقاب وجود دارد یا سیمرغ وجود ندارد.

ما در این حالت درباره وجود یا عدم یک شی در عالم خارج اظهارنظر می‌کنیم.

اما این همه معنای واژه هستی یا وجود نیست. در یونانی مانند فارسی این مفهوم هستی برای افعال اسنادی هم به کار می‌رود.

برای نمونه ما می‌گوییم عقاب وحشی است یا سیمرغ افسانه است. درواقع ما وحشی بودن را به عقاب و افسانه بودن را به سیمرغ نسبت می‌دهیم.

اینجا دیگر هستی فعلی نیست که بر وجود خارجی دلالت کند بلکه بر اسناد محمولی بر موضوع اشاره می‌کند.

پارمنیدس هم واژه هستی را این‌گونه فهم می‌کرد. از منظر او هستی (being) هم به وجود داشتن آن‌ها در عالم خارج (Existence) و هم همه محمول‌هایی که بر آن‌ها حمل می‌شود دلالت دارد.

برای نمونه هر آنچه که در عالم خارج است و هر آنچه که می‌توان درباره آن صحبت کرد و در مورد آن فکر کرد شامل این مفهوم می‌شود.

در زبان انگلیسی برای نشان دادن این تمایز، به هستی که به وجود داشتن در عالم خارج دلالت می‌کند (being) و به مجموع این موجودات دارای وجود در خارج و همین‌طور همه اسنادهای که در ذهن به آن‌ها می‌دهیم (Being) می‌گوییم.

بزرگ بودن حرف نخست این عبارت نشان‌دهنده این تمایز است.

در زبان فارسی هم برای نشان دادن این تمایز می‌توانیم به (being) با حرف کوچک بگوییم هستی و به (Being) با حرف بزرگ بگوییم ” آنچه که هست ” و همین‌طور نفی آن‌ها را به ترتیب عدم (not-being) یا ” آنچه که نیست ” (Unbeing) بنامیم.

عدم دقت در تفاوت معنایی هستی با حرف کوچک و بزرگ باعث می‌شود که ما به‌کلی هستی‌شناسی پارمنیدس را فهم نکنیم

هستی‌شناسی پارمنیدس

حال پارمنیدس به ما نشان می‌دهد که در راه حقیقت ما باید فراتر از محسوسات و هستی موجودات موجود در عالم خارج که با حواسمان آن‌ها را درک می‌کنیم متوجه معنای ” آنچه که هست ” (Being) باشیم.

به‌زعم پارمنیدس آنچه که ما می‌توانیم در مورد آن صحبت کنیم یا فکر کنیم ” آنچه که هست ” است و ” آنچه که نیست ” (Unbeing) اصلاً نمی‌توان در مورد آن فکر کرد یا صحبت کرد.

حال مبتنی بر این پیش‌فرض پارمنیدس به ترتیب ثبات، عدم حرکت و یکسانی را در جهان اثبات می‌کند.

در گام اول نشان می‌دهد که ” آنچه که هست ” نمی‌تواند نباشد پس ” آنچه که هست ” یا از ” آنچه که هست ” پدید آمده یا از “آنچه که نیست”.

اگر از ” آنچه که هست ” به وجود آمده باشد که همان استمرار وجود است و از دیگر سو ” آنچه که نیست ” که اصلاً نیست تا چیزی از آن به وجود بیاید پس تولد و مرگ پنداری بیش نیست و ” آنچه که هست ” همیشه در ثبات کامل هست.

پارمنیدس حرکت را هم ناممکن می‌داند. اگر چیزی بخواهد حرکت کند باید از ” آنچه که هست ” به چیز دیگری تبدیل شود و دراین ‌بین باید از ” آنچه که نیست ” عبور کند. (خلاء یا فضای تهی)

” آنچه که نیست ” هم که نیست پس حرکت هم ناممکن است پس هیچ حرکت یا تغییری در عالم رخ نمی‌دهد.

همچنین ازآنجاکه چیزی به‌غیراز ” آنچه که هست ” نیست هیچ‌چیزی نمی‌تواند تفاوتی در آن ایجاد کند و ازاین‌رو ” آنچه که هست “، هست و در یک همگنی و انسجام قرار دارد و هیچ تفاوتی بین ” آنچه که هست ” نیست.

پارمنیدس با نفی کون و فساد، حرکت و تفاوت، جهانی با ثبات و یکپارچه را نشانمان می‌دهد.

جهانی که اگر فراتر از راه گمان یا همان حواس با راه حقیقت به آن بنگریم تصویری وحدت انگارانه (Monism) از آن حاصلمان می‌شود.

چنین واقعیت یا ” آنچه که هست ” ی که یکپارچه و تغییرناپذیر است شناخت یقینی را برای ما ممکن می‌سازد و گمان یا باور حاصل از حواس ما را به معرفت (Knowledge) تبدیل می‌کند

11 در مورد “پارمنیدس چه می‌گوید؟”

دیدگاه‌ خود را بنویسید