در این پست با آرای جهانشناسی امپدوکلس از جمله عناصر سازنده و نیروهایی حیاتی جهان آشنا میشویم.
امپدوکلس متولد مهاجرنشین یونانی آکراگاس در سیسیل بود و احتمالاً بخش اعظم زندگیاش مابین 494 تا 434 سده پنجم پیش از میلاد در جریان بوده است.
از نوشتههای او رویهمرفته 450 بیت شعر باقی مانده که در این آثار، امپدوکلس درباره دو موضوع بهصورت غالب صحبت کرده است.
یکی اصول علمی و نظریات کیهانشناختی اوست و دیگری مباحثی است که او درباره روانشناسی و چگونگی تطهیر نفس بیان کرده است.
اما مهمترین خلاقیتهای امپدوکلس ناظر به تلقی جهان شناختی اوست که در این مقاله به این دسته از آرای او خواهم پرداخت.
امپدوکلس: مسئله او
آرا و نظریات امپدوکلس درواقع پیوندی است بین تلقی فیلسوفان طبیعی و آرای هستی شناسانه پارمنیدس.
به این معنا که او به میزانی که علاقهمند تبیین مادی از جهان بود و تلقی مسلط فیلسوفان سنت ایونی را در فهم ماده سازنده جهان قبول داشت از دیگر سو به سنت الیایی پارمنیدس هم گرایش داشت.
امپدوکلس برهانهای هستی شناسانه پارمنیدس را پذیرفته بود و همچون او معتقد بود که از آنچه نیست، هست پدید نمیآید و آنچه هست ابدی و جاویدان است.
او قبول داشت که جهان مجموعه کامل، پر و بدون فضای خالی است و این جهان بسته و کروی شکل را مدیون آرای پارمنیدس بود.
اما امپدوکلس با نفی حرکت هم دل نبود. او دوست داشت تغییر کاملاً عیان در جهان را که با حواس درک میکرد تبیین کند و این حرکت را همچون پارمنیدس یک توهم نمیدانست.
اما پذیرش مقدمات هستی شناسانه پارمنیدس، اجازه نمیداد تا نتیجه این استدلالها که نفی حرکت بود را نپذیرد. برای همین دچار یک چالش جدی شده بود.
اما سرانجام امپدوکلس توانست راه میانهای بین تلقی فیلسوفان طبیعی و پارمنیدس بیابد.
امپدوکلس: نظریه عناصر
امپدوکلس همچون بزرگان سنت الیایی همچون تالس و آناکسیمندر و آناکسیمنس از مشاهده، بسیار بهره میبرد.
او در ساحل سیسیل به دریا نگاه میکرد و میدید که جهان چگونه از چهار توده طبیعی درست شده است.
زمینی که زیر پایش بود، هوای بالای سرش، دریای روبرویش و آتش موجود در خورشید و گدازههای هایی که از آتشفشانها فوران میکرد.
همچنین میدانست که چگونه تالس آب، آناکسیمنس هوا، هراکلیتوس آتش و گزنوفان خاک را بنیان سازنده جهان میدانستند.
و علاوه بر اینها میدانست که فیثاغورثیان عدد چهار را نماد تعادل و عدالت میدانستند.
همه اینها باعث شد که امپدوکلس همه جهان را برآمده از چهار عنصر بنیادی آب، خاک، هوا و آتش بداند و باور داشت که ترکیبهای مشخص این عناصر بنیادی همه جهان را بر میسازد.
این عناصر و ذرات بنیادی جاویدان، تغییرناپذیر و از بین نرفتنی بودند و همه جهان را برساختی از ترکیب این عناصر میدانست.
امپدوکلس معتقد بود هر جایی که این عناصر به هم میپیوندد زایشها ایجاد میشود و هر جا که پیوند این عناصر چهارگانه از هم گسسته میشود مرگ و تخریب فرامیرسد.
اینگونه او توانست با تبیین حرکت ظاهری جهان ما بر اساس تغییرات عناصر بنیادی از توهمی بودن حواس در جهان پارمنیدسی فاصله بگیرد.
او تلاش کرد علاوه بر ماده سازنده، ساختار و الگوی صوری جهان را هم تبیین کند و تلاش کرد بیش از مسئله ماده سازنده جهان به این پرسش پاسخ دهد که جهان بر اساس چه اصول و الگویی ساخته میشود.
امپدوکلس: نیروهای حیاتی جهان
امپدوکلس با مشاهده تأثیر شگرف عشق و نفرت در تجربیات انسانی به این نتیجه رسید که در جهان هم دونیروی حیاتی مهم عشق و نفرت تأثیرگذار هستند.
او باور داشت که این نیروها در ستیزی دائمی هستند و هر آن، یکی از این نیروها غالب میشود و این عشق و نفرت یا بهعبارتدیگر جاذبه و دافعه، افشاگر الگوی ساختمانی جهان است.
عناصر سازنده بر اساس تأثیر این دو نیرو با هم ترکیب میشوند یا از هم جدا میشوند و این ترکیب و جدایی عناصر جهان ما را میسازد.
از منظر امپدوکلس ، عشق نیروی جاذبهای است که عناصر مختلف را با هم در ترکیبی متناسب به هم پیوند میدهد و از دیگر سو نفرت ، نیرویی است که عناصر مختلف را از هم دور میکند و عناصر مشابه به یکدیگر نزدیک میشوند.
اما چگونه این دونیروی حیاتی که همچون عناصر ازلی و تغییرناپذیر و جاویدان است جهان ما را میسازد.
چرخه زایش و تخریب جهان
امپدوکلس معتقد بود که ستیز دائمی بین عشق و نفرت از ساختاری مشخص و قابل پیشبینی برخوردار است و این نزاع در چرخه مدام در جریان است و جهان ما را بر میسازد.
برویم ببینیم این چرخه چگونه کار میکند.
1. غلبه عشق
بهزعم امپدوکلس در مرحله اول ما شاهد غلبه نیروی عشق هستیم.
در این حالت همه عناصر مختلف در نظمی آرمانی و تناسبی مثالزدنی در کنار هم قرارگرفتهاند.
این جهان مشابه تصویر پر و کروی شکلی است که پارمنیدس عرضه کرده بود.
2. ظهور نفرت
با آمدن نفرت به جهان، عناصر مختلف از هم فاصله میگیرند و به دنبال مشابه خود میگردند.
این نیرو جنبشی در ساختار متناسب و آرمانی ایجاد میکند و ازاینرو نسبتهای متفاوت عناصر به یکدیگر میآمیزند و جهان ما را میسازند.
بهزعم امپدوکلس جهان کنونی ما در چنین وضعیتی قرار دارد.
3. غلبه نفرت
به میزانی که نفرت پیش میآید و جهان ساخته میشود با غلبه آن همه عناصر مشابه در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
در این جهان آب در کنار آب، هوا در کنار هوا، زمین در کنار زمین و آتش در کنار آتش است و ما تصویری کاملاً تفکیکشده و جداشده از عناصر بنیادی داریم.
4. ظهور عشق
در گام بعدی دوباره عشق فرا میرسد و عناصر مختلف را به یکدیگر نزدیک میکند.
عشق دوباره جهان را به جنبش درمیآورد و باز با پیوند عناصر با نسبتهای مختلف با یکدیگر، جهان دوباره ساخته میشود.
امپدوکلس نهتنها با نظریه عناصر خود و حرکت موجود در این عناصر به چالش نفی حرکت پارمنیدس چیره شود بلکه با توضیح کاملاً طبیعی و غیر الوهی ساختار پیدایش و اضمحلال جهان، تبیینی صوری و ماده انگارانه از جهان ارائه کرد.
ارسطو امپدوکلس را ستایش میکرد که به هر دو علل مادی و صوری جهان توجه کرده است و توانسته توضیحی غیر اسطورهای و عقلانی از جهان عرضه کند.
این تبیین طبیعی پیدایش چهان او را به شخصیتی ممتاز بین فیلسوفان پیش سقراطی تبدیل کرده است.