فضیلت شناسی با افلاطون

فضیلت شناسی با سقراط و افلاطون

آشنایی با چیستی فضیلت و تعقیب آن در نگاه سقراط و افلاطون

فضیلت چیست؟

 در همین سطور آغازی این مقاله اجازه بدهید فضیلت را برایتان تعریف کنم.

این واژه که در زبان انگلیسی با دو عبارت Virtue و Excellence ترجمه می‌شود از ریشه یونانی Arête است.

در یونان باستان کمال و قابلیت نهایی هر امری را فضیلت می‌گفتند.

برای نمونه فضیلت یک جنگجو، غلبه بر دشمن است یا فضیلت یک معمار ساختن بناهای مستحکم و زیباست.

فضیلت در یونان فقط در مورد عامل انسانی به کار نمی‌رفت بلکه آن‌ها برای اشیاء هم قائل به فضیلت بودند.

برای نمونه بریدن، فضیلت چاقو است، دیدن، فضیلت چشم و راه رفتن، فضیلت پا است.

در مورد عامل‌های انسانی افراد تلاش می‌کردند تا با آموزش، فضیلت‌ها را کسب کنند.

برای نمونه پدری که می‌خواست کودکش فضیلت ساختن بناهای مستحکم را بیاموزد به معمار مراجعه می‌کرد و از او درخواست می‌کرد تا این فضیلت را به کودکش بیاموزد.

در یونان فضیلت ارتباط تنگاتنگی با تخصص و مهارت داشت چون هر فضیلتی برخاسته از یک تخصص بود و برای اینکه هر فردی قابلیت خود را بروز دهد باید به آن مهارت یا تخصص خاص مسلط می‌شد.

از منظر سقراط

در یونان افراد فضیلت‌های هر تخصصی را می‌آموختند تا اینکه سقراط یونانیان را به نکته مهمی آگاه کرد.

سقراط می‌گفت ما برای هر حرفه و پیشه‌ای متخصص داریم ولی برای چگونه زیستن متخصصی وجود ندارد.

او تشخیص داده بود که یونانیان از فضیلت یا قابلیت خود انسان غافل مانده‌اند.

از منظر سقراط قابلیت و کمال یک انسان در فهم این موضوع است که چگونه باید زندگی کند.

این پرسش تازه، جریان فکری یونان را تغییر داد. تا پیش از سقراط دغدغه‌ها بیشتر در مورد ماده سازنده جهان یا تحلیل چیستی هستی بود ولی سقراط موضوع بحث را به چگونگی زیستن انسان تغییر داد.

از منظر سقراط اصلی‌ترین پرسش فلسفی چگونه زیستن است

سقراط می‌گفت ما برای هر چیزی یک کمال نهایی قائل هستیم و زمان آن رسیده که برای خود انسان هم فضیلت در نظر بگیریم.

او فضیلت انسان یا همان قابیلت و کمال نهایی انسان را آگاهی به چگونه زیستن می‌دانست.

این آگاهی دانش شناخت خوب و بد است تا به کمک این شناخت چگونه زیستن خودمان را سامان بدهیم.

سقراط وجدان یونانی را به این نکته توجه داد که اگرچه ما در مهارت و تخصص‌های مختلف مانند معماری، مجسمه‌سازی، جنگیدن و … دانش بسیاری داریم ولی در مورد مهارت چگونه زیستن یا همان فضیلت انسانی تشخیص خوب و بد بسیار ناآگاه هستیم.

سقراط به جد یونانیان را دعوت می‌کرد که به دنبال کسب این فضیلت مهم انسانی باشند.

فضیلت یک گرایش است

کسب دانش تشخیص خوب و بد ما را قادر می‌سازد تا با آگاهی، عمل خوب را انجام دهیم و متعاقب آن از فواید و ثمرات آن استفاده کنیم و زندگی شایسته‌ای را تجربه کنیم.

این دانش به عبارت بهتر ناظر به گرایش‌ها و طرز تلقی ماست و نوعی حالت استعدادی دارد که به ما یاری می‌دهد تا در لحظه کنش، عمل درست را تشخیص و انجام دهیم و از عمل نادرست پرهیز کنیم.

برای درک بهتر این موضوع می‌توانیم سه ساحت متفاوت کنش انسانی را ترسیم کنیم.

این سه ساحت به ترتیب ساحت گرایش‌ها، ساحت خود عمل و ساحت نتایج عمل است و فضیلت چون حالت گرایشی و استعدادی دارد مرتبط با ساحت گرایش‌هاست و مقدم بر خود عمل است.

ما از مفاهیم مختلفی برای هر یک از این ساحت‌ها استفاده می‌کنیم. برای نمونه برای ساحت گرایش‌ها از مفاهیم خوب (Good) و بد (Bad)، برای ساحت عمل از مفاهیم درست (Right) و (Wrong) و برای ساحت نتایج از لذت (Pleasure) و الم یا درد (Pain) بهره می‌بریم.

بدین ترتیب سقراط ما را تشویق کرد تا فضیلت انسان یا همان علم تشخیص خوب و بد را بیاموزیم تا با تسلط به این فن و تخصص در ساحت عمل، عمل درست را انتخاب کنیم تا درنتیجه آن در ساحت نتایج بیشترین لذت و کمترین درد را متحمل شویم.

سقراط برای آگاهی از این علم خاص، پروژه‌ای را شروع کرد که در آن تک‌تک فضیلت‌های های شناخته‌شده در دنیای یونانی را مورد پرسش قرار دهد تا علاوه بر نشان دادن جهل و عدم تخصص در این حوزه، به تعاریف مشخصی از فضائل برسد.

در بسیاری از رسائل اولیه افلاطون که بهترین نماینده سقراط تاریخی است فضائلی مثل شجاعت، خویشتن‌داری، دین‌داری، عدالت و … مورد پرسش قرار می‌گیرد و سقراط همه توان خود را صرف رسیدن به تعاریف مشخص این فضائل می‌کند.

از منظر افلاطون

دغدغه‌های خاص سقراط به شاگردش افلاطون به ارث رسید. افلاطون هم در ادامه پروژه فکری استادش تلاش کرد یونانیان را با علم تشخیص خوب و بد آگاه کند.

افلاطون با توجه به آرای خاص خود فضیلت را فهم می‌کرد. نظریه مثل و جاودانگی روح دو تلقی هستند که به‌شدت بر تلقی افلاطون از فضیلت تأثیر گذاشته‌اند.

افلاطون با ارائه نظریه مُثل، ما را با دو ساحت مختلف از هستی به نام‌های عالم مُثل یا ایده‌ها و علم محسوسات یا جزئی‌ها آشنا کرد.

نکته مهم ایده او این بود که عالم مُثل حقیقی‌تر و واقعی‌تر از دنیای محسوسات است و از هستی بیشتری برخوردار است.

این نگاه سلسله مراتبی باعث شد که افلاطون بر تقدم روح به‌عنوان بخش برتر انسان بر جسم به‌عنوان بخش نازل ما تأکید کند.

افلاطون با این نگاه، انسانی را شایسته می‌دانست که زمان خود را صرف سلامت روح خود کند و نه اینکه فقط به نیازهای جسمانی‌اش توجه کند.

افلاطون زندگی ارزشمند را زندگی می‌داند که نیازهای روح بر نیازهای جسم تقدم داشته باشد.

افلاطون روح انسانی را دارای سه عنصر قالب می‌دانست.

بخش عقلانی (Rational)، بخش خلق‌وخو (Temper) و بخش تمایلات (Appetive) و هر یک از این بخش‌ها نیازهای مختلفی از روح را برآورده می‌کردند.

او معتقد بود که فضیلت یعنی نخست توجه به نفس در برابر جسم و فراتر از آن توجه به عالی‌ترین بخش نفس یعنی ساحت عقلانی نسبت به بخش‌های دیگر.

به‌عبارت‌دیگر از نگاه افلاطون بخش عقلانی نفس باید بر دو بخش خلق‌وخو و تمایلات نظارت داشته باشد تا همگی در تناسبی درخور فعالیت کنند.

او برای هر بخش نفس فضیلتی را در نظر گرفت. برای بخش عقلانی فضیلت خرد (Wisdom)، برای بخش خلق‌وخو فضیلت شجاعت (Courage) و بخش تمایلات فضیلت خویشتن‌داری (Temperance) و برای تعادل بین این سه بخش روح فضیلت عدالت (Justice) را پیشنهاد داد.

از منظر افلاطون، عالی‌ترین بخش روح یعنی ساحت عقلانی باید بر دو بخش دیگر نظارت و کنترل داشته باشد و زیستن با این شیوه یعنی زندگی فضیلت مندانه، ما را به زندگی شایسته و شاد رهنمون می‌شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید