نیچه - ابرانسان

به جهان نیچه‌ای خوش‌آمدید (قسمت سوم)

آشنایی با رویکرد ابر انسان

همانطور که در جریان هستید من در قسمت اول در مورد مولفه های جهان نیچه ای (افلاطون باوری ، اخلاق مسیحی و مدرنیته ) نوشتم .

در قسمت دوم از حادثه تاریخی ، فرهنگی مرگ خدا نوشتم و در این قسمت قرار است از واکنش ها به نیهیلیسم بنویسم.

در این قسمت می‌بینیم که نیچه چه راه علاجی برای فروپاشی والاترین ارزش‌ها در فرهنگ غرب پیشنهاد می‌دهد.

به‌طورکلی با راه‌حل نیچه می‌توان گفت سه رویکرد در قبال نیهیلیسم پیشنهادشده است که در ادامه با آن‌ها آشنا خواهیم شد.

جهان نیچه ای- مرگ خدا
جهان نیچه ای

1. رویکرد منفعل (پیشنهاد شوپنهاور)

پس از بین رفتن ارزش‌ها و ملاک‌ها در جهان پس از خدا، دیگر این جهان ارزش زیستن ندارد.

در این رویکرد فضایی بدبینانه حاکم است و با بی‌تفاوتی جهان نسبت به آرمان‌ها و اراده ما، مرگ بر زندگی ترجیح دارد.

شوپنهاور که کل حرکت تاریخ را خواست اراده‌ای کلی می‌داند معتقد است که با فقدان معنا، باید تا جایی که می‌شود اراده را از دل بستن به نیازهای جسمی و مادی دور کرد و هیچ خواستی در مورد جهان مادی نداشت.

2. رویکرد فعال واپسین انسان

حال که جایگاه و قدرت خدا در فرهنگ اروپایی ازدست‌رفته، بهترین فرصت است که انسان این مسئولیت را به عهده بگیرد.

درواقع در این تلقی انسان جای خدا را می‌گیرد و حیطه قدرت و ارزش‌گذاری خدا را به خود واگذار می‌کند.

انسان در این تلقی جایگزین خداوند می‌شود و برای جهان بی‌معنا، معنا و ارزش می‌سازد.

نیچه این رویکرد را واکنش واپسین انسان می‌نامد.

واپسین انسان معانی و ارزش‌های کلی و جهان‌شمولی مانند علم، سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم، دموکراسی و … را خلق می‌کند و زندگی ما را معنادار می‌سازد.

به عبارتی ما پیش از مرگ خدا خود را به ارزش‌های دگر جهانی فراگیر وابسته کرده بودیم و حاضر بودیم جانمان را هم برای این ارزش‌ها فدا کنیم و در رویکرد واپسین انسان هم خود را به ارزش‌های عینیت و حقیقت علمی وابسته می‌سازیم.

در دنیای واپسین انسان ما حاضریم که فردیت خود را در قبال آرمان و ارزش‌های متعالی علمی فدا کنیم.

در این تلقی ایمان به علم جایگزین ایمان به خدای مسیحی می‌شود و معبد ما حقیقت علمی می‌شود.

واپسین انسان با جعل متافیزیکی دیگر به‌مثابه جانشین خدا، خوشبختی را اختراع می‌کند و باوجوداین معانی و ارزش‌های کلی، فقدان خدا برای انسان را جبران می‌سازد.

ازآنجاکه نیچه دغدغه فردیت و خودشکوفایی انسان‌ها را دارد، چنین رویکردی را سایه خدای مسیحی می‌نامد و با آن مخالفت می‌کند.

در جهان واپسین انسان باز فردیت مورد فراموشی قرار می‌گیرد و همه افراد تحت شعاع ارزش‌های مانند حزب، ملت، دانشگاه، طبقه، نژاد و … قرار می‌گیرند و دوباره مانند جهان پیش از مرگ خدا فردیت خود را از دست می‌دهند و تبدیل به انسان‌هایی میان‌مایه می‌شوند.

از منظر نیچه خلق ارزش‌های متافیزیکی و فراگیر واپسین انسان، آخرین تلاش‌های نوع انسان است و با گذر از این تلقی می‌توان درنهایت از سایه خدا هم رهایی یافت و به بروز و ظهور رویکرد سوم یعنی ابرانسان امیدوار بود.

3. رویکرد فعال ابر انسان

اگر بخواهیم خیلی خلاصه با ابر انسان آشنا شویم باید بگویم او انسانی است که ذهن خود را از متافیزیکی اندیشیدن رها کرده است و این قابلیت را دارد تا خارج از چهارچوب سنت افلاطونی-مسیحی فکر کند.

ازاین‌رو او فراتر از نیک و بد است.

در این تلقی ابر انسان فعالانه نیهیلیسم موجود در جهان را می‌پذیرد.

به جهان بی‌معنا آری می‌گوید و برای یافتن فردیت و خودشکوفایی خود از امکانات موجود در همین جهان مادی بهره می‌برد.

نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت که ظهور ابر انسان را مژده می‌دهد، انسان را به‌مثابه پلی بین حیوان و ابرانسان ترسیم می‌کند.

اما نباید بروز ابر انسان را تکاملی فهمید بلکه ابر انسان از نقد و به چالش طلبیدن انسان به وجود می‌آید.

ابرانسان چیره شدن بر خود انسان است

درواقع انسان در تفکر نیچه غایت نیست بلکه ابزاری است برای برآمدن ابرانسان. اما ظهور او به این آسانی نیست.

همه انسان‌ها به خاطر زیست بیش از دو هزار سال با مفاهیم و جهان افلاطونی-مسیحی، به چنین طرز تفکری عادت کرده‌اند و برایشان بسیار دشوار است که به‌گونه‌ای دیگر به جهان بنگرند.

ما همه مفاهیم و ارزش‌های بنیادی خودمان مثل حقیقت، وجود، اخلاق، جهان، عینیت و … را در چشم‌انداز متافیزیکی فهم کرده‌اید و امروز تغییر این چشم‌انداز برایمان سهل نیست.

نیچه امیدوار است با نقد واپسین انسان، امکان اندیشیدن غیر متافیزیکی برای ابرانسان مهیا شود.

برای این مهم نیچه کتاب چنین گفت زرتشت را نوشت.

در این اثر نیچه همه تلاش خود را می‌کند تا همه مفاهیم و ارزش‌های افلاطونی-مسیحی را مورد تمسخر و ریشخند قرار دهد تا دیگرکسی جرئت پذیرش آن‌ها را نداشته باشد.

کتاب حکایت زرتشت پیامبر باستانی ایرانی است که انسان‌ها را با ابرانسان آشنا می‌سازد.

زرتشت بشارت دهنده ابرانسان

زرتشت خودش مبدع دوگانه انگاری خیر و شر است و بدین‌جهت نیچه با رندی کامل او را بشارت‌دهنده ابرانسان قرار داده است.

انگار زرتشت اول‌ازهمه بر خود چیره شده و آنگاه منادی ابرانسان شده است.

باید توجه داشت که چیره شدن بر انسان با تخریب و ویرانگری او نیست بلکه با تغییر چشم‌انداز ممکن می‌شود.

ابرانسان تلاش می‌کند با چشم‌انداز متفاوتی از سنت و فرهنگ خود به جهان بنگرد و برای همین توانایی آری گویی به سرنوشت خود را دارد.

او برای خلق معنا و ارزش فردی خود از امکانات همین جهان مادی استفاده می‌کند و چشم‌داشتی به جهانی دیگر ندارد.

نیچه این تلقی را با آموزه بازگشت جاودان تصویر می‌کند.

در این آموزه زمان دیگر خطی نیست که به‌سوی یک غایت مشخص درحرکت باشد بلکه جریان زمان دوار است و به‌ دفعات بسیار تکرار می‌شود.

این تکرار مدام زمان و سرنوشت آزمون بزرگی است که انسان‌ها بتوانند در این مقیاس، جدی‌ترین و استوارترین آری خود را به زندگی بگویند.

ابرانسان روح آزادی است که خود خالق ارزش است و به خاطر فردیت و خویشتن متمایز خودش، هیچ‌گاه مانند میان‌مایگان زندگی نمی‌کند.

اگر بخواهم مصداقی از ابر انسان را به شما نشان دهم، می‌توان از معلم مدرسه فیلم انجمن شاعران مرده نام برد.

اگر یادتان باشد رابین ویلیامز نقش او را بازی می‌کرد و به‌خوبی توانست معلمی را برای ما تجسم کند که فراتر از عرف و سنت مدرسه عمل می‌کند و با ارزش‌های خود، فردیت دانش آموزان را آشکار می‌کند.

نیچه تنها راه مواجه با نیهیلیسم را ظهور چنین افرادی می‌داند که به ما واپسین انسان‌ها جرئت تغییر چشم‌انداز و خلق ارزش‌های مختص به خودمان را می‌دهند

3 در مورد “به جهان نیچه‌ای خوش‌آمدید (قسمت سوم)”

دیدگاه‌ خود را بنویسید