شهود در فلسفه

چیستی شهود و انواع آن در فلسفه

آشنایی با شهود و معانی آن در فلسفه

حتماً شما در دنیای فلسفه به این عبارت‌ها برخورد کرده‌اید.

ما به صدق این گزاره به‌صورت شهودی می‌رسیم.

ما شهودی از نفس خود داریم.

ما وجود موجود کامل را شهود می‌کنیم.

بر اساس شهود اخلاقی این عمل نادرست است.

عرفا جهان آخرت را در این دنیا شهود می‌کنند.

آنچه در این عبارات مشترک است کلمه شهود است ولی در هر عبارت معنای متفاوتی از شهود مدنظر ما است.

من در این مقاله قصد دارم شما را با معانی مختلف شهود آشنا کنم و بگویم که درمجموع منظور ما از شهود در معرفت شناسی چیست.

اول‌ازهمه اجازه بدهید با معنای لفظی شهود آشنا شویم.

شهود (Intuition) از کلمه لاتین intueri به معنای ” نگاه کردن به ” شکل‌گرفته و نوعی آگاهی است که ما در زبان فارسی از معادل شهود یا مشاهده برای آن استفاده می‌کنیم.

شهود نوع خاصی از آگاهی است که دارای یک ویژگی منحصربه‌فرد است و آن اینکه آگاهی مستقیم و بی‌واسطه است.

بی‌واسطه بودن مهم‌ترین واژه‌ای است که می‌توان با آن شهود را تعریف کرد.

اما این بی‌واسطگی شهود از چه چیزی است؟

پاسخ به این پرسش می‌تواند نشان‌دهنده انواع شهود برای ما باشد.

ما در هر شناختی یک شناسا (ابژه) و یک متعلق شناخت (سوژه) داریم که شناسا از طریق بازنمایی متعلق شناخت در ذهنش به آن علم پیدا می‌کند.

همان‌طور که پیش‌ازاین گفتم شناخت شهودی بی‌واسطه است و این ویژگی شهود را از انواع دیگر شناخت متمایز می‌کند.

حال ببینیم این بی‌واسطه بودن می‌تواند از چه چیزی باشد.

1. بی‌واسطه از وجود (Knowledge by presence)

در این مدل از شهود، بین شناسا و متعلق شناخت هیچ واسطه وجودی و هستی شناختی وجود ندارد و خود متعلق شناخت و نه بازنمایی آن نزد شناسا حاضر می‌شود.

به عبارت روشن‌تر شناسا و متعلق شناخت ارتباط وجودی با هم برقرار می‌کنند.

این تصویر از شناخت که درواقع اتحاد دو امر وجودی است در سنت فلسفه اسلامی با عنوان علم حضوری شناخته می‌شود.

بر اساس تلقی خاص سنت فلسفه اسلامی از معرفت و توجه این سنت به هستی‌شناسی ادراک، بنیادی‌ترین شناخت در همین ساحت علم حضوری رخ می‌دهد و متعلق شناخت که امری مجرد است با فاعل شناسا که آن هم مجرد است اتحاد وجودی پیدا می‌کند.

این مدل از شهود ما به ازایی در سنت فلسفه غرب ندارد ولی تفکیکی جدی در سنت فلسفه اسلامی است.

در فلسفه اسلامی علومی که بی‌واسطه از وجود نیستند علم حصولی نامیده می‌شوند که در این مدل خود وجود، متعلق شناخت نیست بلکه بازنمایی از آن نزد شناسا حضور می‌یابد و خود متعلق شناخت، بالعرض متعلق شناسایی قرار می‌گیرد.

2. بی‌واسطه از مفهوم (Knowledge by Acquaintance)

در این تلقی از شهود، منظور از بی‌واسطه بودن معرفت شهودی بی‌واسطه از مفاهیم است.

متعلق شناخت با بازنمایی و به‌صورت پدیداری نزد شناسا حاضر می‌شود ولی تهی از هر مفهومی تحقق می‌یابد.

این شناخت نوعی آگاهی غیر گزاره‌ای است و شناسا بی‌واسطه مفاهیم و به‌صورت مستقیم از متعلق شناخت خود ، آگاهی کسب می‌کند.

این شهود می‌تواند در ساحت‌های مختلف رخ دهد.

برای مثال ما با حواس خود حضور موجودی را شهود می‌کنیم یا با عقل خود ، برخورداری از نفس را شهود می‌کنیم.

همچنین ممکن است شهودی را از موجودی فراطبیعی و مجرد به دست بیاوریم که این شهود، تهی از مفاهیم است.

به خاطر همین مدل از شهود است که تجربه عارف وصف‌ناپذیر است، چون هنوز عارف نتوانسته شهود خود را در قالب واژه‌ها و زبان شکل دهد.

فرقی نمی‌کند که شهود حسی، عقلی یا معنوی باشد در همه این موارد، شهود آگاهی خاصی است که بی‌واسطه مفاهیم شکل می‌گیرد و کاملاً دست‌اول و به گونه خصوصی در دسترس ما است و تا زمانی که با مفاهیم و زبان بیان نشود برای دیگران غیرقابل‌دسترس است .

3. بی‌واسطه از استدلال (A Priori Knowledge )

وقتی شهود با مفاهیم و زبان بیان می‌شود درواقع محتوی ذهنی ما به شکل یک گزاره درمی‌آید.

برای مثال ما شهودی از دیدن درخت داریم و در گام بعدی وقتی از مفهوم درخت مطلع می‌شویم شهود خود را به‌صورت یک گزاره بیان می‌کنیم.

در این مرحله ما می‌گوییم که من آگاه هستم که درخت می‌بینم.

این آگاهی جدید از محتوی یک گزاره است و نه از بازنمایی خود درخت و ناظر به یک وضعیت امور در عالم خارج است.

اما شاید کسی از ما بپرسد چه استدلالی داری که در حال دیدن درخت هستی.

ما پاسخ می‌دهیم من به‌صورت شهودی آگاه هستم که در حال دیدن درخت هستم.

درواقع شناخت ما از درخت شهودی است و نیازمند استدلال نیست.

این معنا از شهود در مقابل ادراک استدلالی است.

در ادراک شهودی ما صدق گزاره را نه با استدلال بلکه با کمک همان شهود بی‌واسطه از مفاهیم درک می‌کنیم.

ما آگاهی مستقیم و بی‌واسطه از متعلق شناسایی خود داریم و بر همین اساس بدون استدلال به صدق گزاره موردنظر می‌رسیم.

در سنت فلسفه اسلامی به چنین شهود بی‌واسطه از استدلال، بدیهیات می‌گوییم.

بدیهیات گزاره‌هایی هستند که ما بدون استدلال به صدق آن‌ها پی می‌بریم.

این گزاره‌ها می‌تواند شهود گزاره‌های خود بدیهی، اصول ضروری صدق ریاضی و فلسفی، شهود اخلاقی یا فهم بداهت وجود ضروری موجود کامل باشد.

در همه این موارد ما صدق این گزاره‌ها را بدون استدلال و به‌صورت پیشین و مستقل از شواهد و قرائن تجربی می‌یابیم.

این معنا از شهود بیشتر از مدل‌های دیگر در فلسفه به‌کاررفته و امکان چنین شهودی یکی از مهم‌ترین ادله عقل‌گراها در برابر تجربه‌گراهاست.

عقل‌گراهایی مانند دکارت، لایب نیتس بسیار بر شهودهای عقلانی بی‌واسطه از استدلال و پیشین تأکید کرده‌اند و آن را بنیان شناخت ما می‌دانند.

ما این مدل شهود را می‌توانیم در گزاره‌های ناظر بر وجود خودمان (Self-Knowledge) و همچنین حالات روحی‌مان (Introspection) شاهد باشیم.

برای نمونه ما به صدق گزاره من وجود دارم بدون استدلال و به‌صورت شهودی پی می‌بریم چون این آگاهی مبتنی بر آگاهی بی‌واسطه از مفاهیم از خودمان است.

گزاره من غمگین هستم هم همین‌گونه است. ما بدون استدلال و بر اساس شهود خودمان از حالات درونی مثل شادی، غم، ترس و … در وجودمان آگاه هستیم.

درمجموع دیدیم که می‌توان سه معنا از شهود را از هم تفکیک کرد و آگاهی مستقیم و بی‌واسطه از بازنمایی (علم حضوری)، بی‌واسطه از مفاهیم (شهود غیر گزاره‌ای) و بی‌واسطه از استدلال (ادراک شهودی گزاره‌ای) داشته باشیم.

2 در مورد “چیستی شهود و انواع آن در فلسفه”

دیدگاه‌ خود را بنویسید