آشنایی با انواع تلقی های ما از عقل در دنیای فلسفه
یکی از تواناییهای مهم اهالی اندیشه، ایضاح مفاهیم است.
درواقع برای داشتن تفکری ارزشمند و قدرتمند ما نیازمند این هستیم که مفاهیم دخیل در تفکرمان را بهصورت شفاف و واضح درک کنیم.
من در این جستار قصد دارم واژهای کلیدی در فلسفه یعنی عقل را ایضاح مفهومی کنم و معانی مختلف آن در دنیای فلسفه را آفتابی کنم.
برای اینکه با معانی مختلف عقل آشنا شویم بهتر است در گام نخست بین دو ساحت یا وجه از عقل ، تمایز قائل شویم.
ما معمولاً در گفتگو درباره عقل از دو وجه مختلف به آن نظر میکنیم.
ساحت توصیفی / هستی شناسانه
در این ساحت ما از تواناییها و قابلیتهای انسانی صحبت میکنیم.
انسان را موجودی عقلانی در نظر میگیریم چون برخوردار از قوه عقل است و این قابلیت شناختی ما را از سایر موجودات متمایز میکند.
توصیف قوه عقل، دستاوردهای آن ازجمله معرفت و منابع لازم برای کسب معرفت، همگی از مباحثی است که در این ساحت از عقل موردبررسی قرار میگیرد.
ساحت هنجاری / معرفتشناسانه
در این ساحت، عقل ساحت هنجاری دارد یعنی دست به ارزیابی و نقادی میزند.
در این مقام، عقل به دودسته عقل نظری و عقل عملی تقسیم میشود.
عقل نظری محتویهای گزارهای را به شکل باور، ناباوری یا عدم باور تصدیق میکند و توانایی سنجش آنها را دارد.
اما عقل عملی برخلاف عقل نظری معطوف به اعمال و رفتار ماست و میتواند ارزیاب و صادرکننده احکام و الزامهایی برای اعمال ما باشد.
اولازهمه برویم با ساحت توصیفی / هستی شناسانه آشنا شویم.
من در حیطه میخواهم شما را با دو معنا و منظور ما از عقل در فلسفه آشنا کنم.
1. عقل بهمثابه قابلیت
این تلقی به عقل نگاهی ارسطویی است. به این معنا که ارسطو وجه تفاوت ما با دیگر موجودات را قوه عاقلانه ما میدانست و ما به خاطر داشتن موهبت عقل متمایز از سایر موجودات بودیم.
این نگاه ریشه در یک دوگانه انگاری مهم و تاریخی در فلسفه دارد.
این دوگانه انگاری در فلسفه تمایزی است که بین بخش دانی و عالی ماهیت انسان است. بخشی عالی و برتر به نام عقل و بخشی نازل و دانی به نام بدن.
این دوگانه انگاری در دکارت به اوج خود رسید. دکارت به انسان دو ساحتی قائل بود.
ساحتی مادی و ممتد به نام بدن که فاقد آگاهی است و ساحتی اندیشنده و متعالی به نام ذهن و این دو ساحت کاملاً از هم متمایز بودند.
عقل متعلق به بخش عالی ما بود و برای همین همه قوای ما باید تحت مدیریت عقل قرار میگرفت. در این تلقی ما حیوان عقلانی هستیم.
2. عقل بهمثابه موجود مجرد
یکی دیگر از معانی عقل که بهاحتمالزیاد دوستان فلسفه اسلامی با آن آشنا هستند فهم عقل بهمثابه یک موجود غیرمادی و مجرد است.
ما در فلسفه اسلامی سلسله عقول داریم که این موجودات واسطه اعطای وجود از وجود واحد یعنی خداوند به موجودات متکثر هستند.
عقول مدرک کلیات هستند و عقل فعال در انتهای این سلسله، کلیات را به ذهن آدمی میبخشد.
در این تلقی عقل برخوردار از ساحت هستی شناسانه میشود و به عبارت روشنتر ما توصیفی هستی شناسانه از عقل ارائه میدهیم.
اما همانطور که پیشازاین گفتم ساحت دوم بررسی عقل، ساحت هنجاری و معرفتشناسانه است.
من در این ساحت عقل نظری و عقل عملی را از هم تفکیک کردم و الان زمان آن رسیده که با جزئیات بیشتری با این دو نوع عقلانیت آشنا شویم.
3. عقل نظری
همانطور که گفتم عقل نظری ادراککننده و ارزیاب اندیشه ما است. عقل نظری با بررسی ادله و شواهد (عقل استدلالگر) یا با کمک شهود (فهم امور بدیهی و پیشین) به ارزیابی اندیشه ما میپردازد و میتواند با اصول حاکم بر خود الزامهایی را در ساحت باورهایمان برای ما ایجاد کند.
4. عقل عملی
اما در دیگر سو ما فهم عملی از عقل هم داریم. در این تلقی متعلق عقل ما نه باورهایمان بلکه اعمال و رفتار ما است.
عقل عملی میتواند با کمک اصول عقلانی خود به ما بگوید که انجام کدام عمل عقلانی است یا اینکه برای اعمال ما بایدونباید تعریف کند و الزامهای رفتاری برای ما تعیین کند.
قابلیتهای عقل عملی را میتوان در دو دسته قرار داد.
یکی الزامهایی است که عقل عملی در ساحت اخلاقی برای ما تعریف میکند. عقل با توجه به اصول خود میتواند به ما بگوید که چهکاری را ما ازنظر اخلاقی باید انجام دهیم و چهکاری را نباید انجام دهیم.
ما این ساحت عقل عملی را عقلانیت اخلاقی مینامیم.
در دسته دوم عقل عملی میتواند بر اساس شرایط و وضعیتی که ما داریم و همینطور با توجه به اهدافی که برای خود انتخاب کردهایم بگوید که انجام چهکارهایی به مصلحت ما است.
عقلانیت مصلحتاندیش کاری به اخلاقی بودن عمل ندارد بلکه با توجه به ارزیابی سود و زیان و اهدافی که برای خود انتخاب کردهایم بهترین کار را در راستای آن اهداف مشخص توصیه میکند.
ما این قابیلت را عقلانیت مصلحتاندیش مینامیم.
اینها معانی مختلفی بود که در فلسفه از عقل ارائه میشود.