همانطور که میدانید زرتشت شخصیت اصلی کتاب چنین گفت زرتشت است.
نیچه ، زرتشت را پیامآوری میداند که در دنیایی که دچار نیهیلیسم و رخوت شده است پیام مرگ خدا را میدهد و در ادامه آن تلاش میکند آری گویی به زندگی را به انسانها بیاموزد.
اما همیشه این سؤال بوده که چرا نیچه زرتشت را برای رساندن این پیام مهم انتخاب میکند؟
نیچه از زرتشت چه میدانست و چرا این پیامبر باستانی ایرانی را برگزیده است تا راهنمای انسانها برای تحقق ابر انسان باشد.
اجازه بدید قبل از اینکه از دلایل انتخاب زرتشت برایتان بگویم نگاهی کنیم به توصیفهایی که نیچه از زرتشت میکند.
نیچه در کتاب این است انسان مینویسد:
اگر جان و جوهر تمامی روحهای سترگ را یکجا گرد آوریم، همگی قادر نخواهند بود که یکی از سخنان زرتشت را پدیدآورند. نردبانی که او از آن بالا و پایین میرود، بسیار بزرگ است.
زرتشت پیش از هر انسانی قصد رفتن به مکانهای دورتر را کرده و توانایی رفتن به راههایی طولانیتر را داشته است و با هر سخنی خود به مقابله با این تأییدکنندهترین جانها میپردازد.
شاعران وداها تنها راهبانی بیش نیستند و حتی شایستگی آن را ندارند که بند کفش زرتشت را بگشایند.
اینهمه ستایش از زرتشت نشاندهنده اهمیتی است که نیچه نسبت به زرتشت قائل است.
زرتشت پیامبری است برای نیچه، جان آزاده که فراتر از روزمرگیها و باورهای سهل، انسان را به فرا رفتن از خویشتن دعوت میکند و منادی نقادی خویشتن و آری گویی به زندگی است.
حال قصد دارم بگویم که چرا نیچه زرتشت را انتخاب کرد.
1. زرتشت از دنیای غیر مسیحی است
از منظر نیچه یکی از عوامل کلیدی نیهیلیسم کنونی غرب حضور اخلاق مسیحی است.
نیچه مسیحیت را چشماندازی بیمار میداند و معتقد است که مسیحیت با بنیان آرمان زهد تفکری ضد حیات و ستاننده روح و هیجان از زندگی است.
آرمان زهد درواقع آرمانی است که انسان را مبتنی بر مفاهیمی مانند گناه، عذاب وجدان و … ما را از بروز خواستها و تمایلات انسانی بازمیدارد و در برابر غرایز ما و حیات دنیوی، وعده جهانی دیگر را میدهد.
همچنین مسیحیت با ارائه معیارها و ارزشهای فرا انسانی و فراگیر، مروج نیک و بد است و در این تعیین معیار خود، توجهی به غرایز و نیازهای انسانها بهمثابه افراد منحصربهفرد تاریخی نمیکند.
سیطره تفکر مسیحی آنقدر در جهان غرب فراگیر است که انسان غربی نمیتواند خارج از چهارچوب نگاه مسیحی به جهان بنگرد.
نیچه باور دارد که برای رهایی از این بیمعنایی باید چشماندازی متفاوت از مسیحیت را انتخاب کنیم و این کار برای انسان غربی دشوار است.
ازاینرو پیامآور نیچه باید فردی باشد که از این چهارچوب رها باشد و بتواند متمایز از انسانهای غربی به جهان بنگرد.
به همین دلیل است که نیچه به دنیای شرق گرایش پیدا میکند و زرتشت را بهمثابه پیامبری ایرانی و شرقی نماینده مناسبی برای بشارت ابر انسان میداند.
زرتشت برای نیچه فردی است خلاق و آلوده نشده به چشمانداز مسیحی و در فضایی متفاوت از مسیحیت نفس کشیده و برای همین کاندید خوبی برای عصر فراتر از نیک و بد است.
2. زرتشت خود بنیانگذار نیک و بد است
زرتشت خود فردی است که جهان را مبارزه دائمی بین نیروهای خیر و شر میداند و معتقد است ستیزی همیشگی بین نیکی و بدی در جهان در جریان است.
انگار زرتشت خود اولین برپاکننده دوگانگی نیک و بد است و همین دوگانگی بعدها ما را دچار فریب وجود نیک و بدی فراتر از خواستها و تمایلات انسانی میکند.
نیچه خوب میدانست که فردی که خود مبدع برآمدن نیک و بد است باید خود هم وظیفه رهایی و چیره شدن بر این تفکر و فراگرفتن از نیک و بد را فراهم کند.
به زبان نیچه هر انسانی که نیک و بد را فراتر از فردیت انسانی تعریف میکند خود به دنبال معناسازی است و در جهانی که همه معناها فروریخته است چنین عملی بهعنوان تلاشهای واپسین انسان در نظر گرفته میشود.
واپسین انسان آخرین تلاشهای بشری است که در نبود ارزشهای مطلق خود دست به خلق آنها میزند.
ابر انسان از چیره شدن بر همین واپسین انسان ممکن میشود و چه کسی بهتر از خود زرتشت که اینک بهروشنی رسیده و میخواهد دیگران را هم در این روشنایی سهیم کند.
زرتشت انگار برای نیچه نخستین انسانی است که بر خود چیره شده و برای همین وظیفه اعلام مرگ خدا و بشارت ابر انسان بر روی دوش او گذاشته میشود.
3. از نقش لو سالومه غافل نباشید.
نیچه در کتاب این است انسان در مورد منبع الهام خود برای نوشتن چنین گفت زرتشت مینویسد:
این اثر الهام شگفتانگیز، دختری جوان و روس است که آنوقتها با او دوست بودم، منظور خانم لو سالومه است.
اما این دختر روس کیست؟
لو سالومه دختر ژنرالی روس بود که در سال 1861 به دنیا آمد و برای اینکه در روسیه امکان تحصیل دختران نبود به سوئیس آمد و در رشته تاریخ ادیان تحصیل کرد.
لو سالومه شخصیت بسیار قدرتمندی داشت.
سالومه رماننویس، شاعر و مقالهنویس بود و در دورهای تاریخی ارتباط فکری فعالی با بزرگان اندیشه آلمان داشت.
برای نمونه دوستی مشترک را با پاول ره و نیچه تجربه کرد، بعد که به درخواست ازدواج آن دو جواب منفی داد، دوستی را با رایلکه از بزرگترین شعرای آلمانیزبان تجربه کرد و بعدها هم در کنار فروید بود.
سالومه در 1886 با فریدریش کارل آنده اس شرقشناس و ایرانشناس برجسته ازدواج کرد.
موضوع بحث من دوستی او با نیچه است. آنها ساعتها باهم گفتگو میکردند و نیچه احساس میکرد سالومه بهترین فردی است که میتواند فلسفه او را درک کند.
سالومه پس از مرگ نیچه کتابی نوشت به نام نیچه در آثارش و در این اثر تحلیلی روانشناسی از نسبت نیچه و آثارش ارائه داد.
بعدها معلوم شد که این اثر سالومه اولین اثری است که در آن از شیوه خاص روانشناختی استفادهشده است که بعدها فروید نام آن را روانکاوی گذاشت.
سالومه خود در این کتاب میگوید که به خاطر تسلطش به ادیان جهان، بارها در مورد زرتشت با نیچه سخن گفته است.
نیچه بسیار تحت تأثیر سالومه بود و معتقد بود که او زنی آزاد و پیشرو است و هوش بالای او باعث میشود که بهخوبی حرفهای او را بفهمد.
میتوان گفت که سالومه بسیار از ادیان شرقی و بهویژه آیین زرتشت برای نیچه گفته و انتخاب این نام متأثر از دوستی او با سالومه است.
درودها