نیچه در پیشگفتار کتاب ” این است انسان” مینویسد:
چارهای جز این ندارم که بگویم من کیستم {…} به سخن من گوش فرا دهید! زیرا من چنین و چنان هستم. خاصه مرا با دیگران اشتباه نکنید
شاید پر بیراه نباشد که بگویم نیچه فیلسوفی است که پیشترین اسطورهسازیها، شخصیت پرستی ها و تعصبات با او عجین شده است.
امروزه هم همچنان در فرهنگعامه در مورد نیچه بدفهمیها و شایعات بسیاری هست و شاید این سرنوشت هر فیلسوف بزرگی باشد.
لو سالومه در کتاب “فریدریش نیچه در آثارش” مینویسد که بسیاری از علاقهمندان به نیچه آثار او را بهدرستی درنیافتهاند.
این بدفهمیها باعث شده است که نیچه بر سر یک دوراهی بایستد. منتقدانی جدی که حرفهای او را یاوه میدانند و ستایشگرانی که او را در مقام ابر انسان میبینند.
اما نیچه واقعی کدام است؟ یکی از این دو یا هیچکدام؟
من در این مقاله قصد دارم شش شایعه و بدفهمی عمده درباره نیچه را موردبررسی قرار دهم و به شما بگویم که این شایعات را باور نکنید.
1. نیچه دیوانه بوده است
البته در اینکه نیچه بیماریهای جسمی داشته هیچ شکی نیست. او سردردهای شدید، بیحالی و خستگی مفرط را تجربه میکرده ولی این ناتوانیهای جسمی به معنای مشکلات روانی نبود.
میتوانیم حداقل با قاطعیت بگوییم که نیچه تا پیش از ده سال آخر عمرش در سلامت عقلی کامل بوده است.
ده سال آخر عمر نیچه با حادثهای در شهر تورین ایتالیا رقم خورد. او دید که درشکهچی در حال تنبیه اسب است و از تازیانه زدن آن مرد به اسبش دچار شوک عصبی میشود.
این رویداد را میتوان جرقهای برای مشکلات روانی نیچه در ده سال پایانی زندگی دانست.
اما آثار او محصول این ده سال نیست و میتوان گفت که محصولات فکری نیچه برای دورهای است که او با مشکلات روانی – ذهنی درگیر نبوده است.
برخی از منتقدان نیچه ردپای دیوانگی او را در آخرین کتاب او یعنی ” این است انسان ” عیان میکنند.
در این کتاب نیچه با تعابیری مبالغهآمیز میگوید که چرا من چنین هوشمندم یا چرا کتابهایی چنین خوب مینگارم.
باید توجه داشت که نمیتوان این تعابیر نیچه را به دیوانگی او نسبت داد بلکه کسانی که با زبان نیچه آشنا هستند میدانند که این تعابیر آیرونی است که نیچه نسبت به سقراط که خود را داناترین یونانیها میدانست بهکاربرده است.
2. نیچه طرفدار نازیسم بود
اول از همه باید توجه داشت که حزب نازی نوزده سال بعد مرگ نیچه تشکیل شد و خود هیتلر هم سیوسه سال بعد مرگ او به قدرت رسید. پس نازی بودن نیچه بیشتر شبیه یک شوخی است.
همچنین نمیتوان قرابتی هم بین افکار نیچه و نازیها در حیات او دید. نیچه بهشدت منتقد فرهنگ آلمانی بود و خود را اروپایی خوب مینامید.
نیچه برتریهای نظامی آلمان را اصلاً به معنای رشد و شکوفایی تمدن آلمانی نمیدید و حتی در کتاب ” این است انسان ” نوشته است که من به قیصر آلمان افتخار آن را نمیدهم که حتی درشکهچی من باشد.
همچنین نیچه بههیچوجه طرفدار برتری نژادی یک قوم خاص مثل آریاییها نبود و خود طرفدار آمیختگی و تکثر نژادها بود.
در ادامه مقاله میگویم که نیچه هیچ تلقی سیاسی از قدرت نداشت و تمایلات ضد یهودی هم در او دیده نمیشد.
اما شاید بتوان قرائنی یافت که هیتلر تحت تأثیر نیچه بوده است.
این تأثیرپذیری هیتلر به خاطر تفسیر خاصی است که خواهر او از افکار نیچه انجام داد.
خواهر نیچه، الیزابت نیچه خود گرایشهای ضد یهودی داشت و تلاش کرد تا با دستکاری در آثار نیچه تلقی نازیستی از او ارائه بدهد.
3. نیچه از یهودیان متنفر بود
نیچه بهشدت منتقد اخلاقیات یهودی بود و آن را تجسم اخلاق بردگان میدانست.
او یهودیت را در ادامه اخلاق یونانی میدید که درنهایت در مسیحیت به اوج خود میرسید و منتقد جدی چنین اخلاقی بود.
اما این نقدها به سنت اخلاقی یهودیت را نمیتوان نشانه تنفر نیچه از یهودیان دانست.
شوهر خواهر نیچه یعنی شوهر الیزابت، ضد یهود بود و برای همین نیچه در مراسم عروسی او شرکت نکرد.
همینطور نیچه در کتاب “مسئله واگنر ” یکی از دلایل دلسردی خود از واگنر را ضد یهود بودن او دانسته است.
نیچه همین نقدها را به مسیحیت هم داشت. او مسیحیت را در نفی دنیای مادی و تأکید بر دگر جهانی فکر کردن تقصیرکار میدانست و اخلاق مسیحی را ریاکارانه میدانست.
اما این نقدهای نیچه بر اخلاق مسیحی هیچگاه به معنای نفرت او از مسیحیان نبود.
4. نیچه ستایشگر قدرت سیاسی است
این بدفهمی میتواند دو علت اصلی داشته باشد. یکی ستایش نیچه از اراده معطوف به قدرت و دیگری استفاده زیاد او از استعاره جنگ است.
درباره مورد اول باید توجه داشت که نیچه اراده معطوف به قدرت را در برابر نگاه بدبینانه و منفعلانه شوپنهاور ارائه کرد.
اراده معطوف به قدرت تمایل حیاتی و خلاقانه موجود زنده برای آری گویی به زندگی است و تمایلی زیستشناختی و روانشناختی است و اصلاً تعبیری سیاسی نیست.
نیچه تشخیص داد که مهمترین رانه رفتاری انسانها میل به زیستن و قدرت است.
همچنین استفاده نیچه از استعاره جنگ هم به معنای ستایش جنگ یا تلاش برای کسب قدرت سیاسی نیست.
نیچه به خاطر ضعف جسمانی خود، خلاقیت و آری گویی به زندگی را بهمثابه جنگ علیه ضعف جسمی و شخصیتی میدانست و برای همین در آثار خود از استعاره جنگ یا چیرگی استفاده میکند.
5. نیچه پوچگرا است
بهتر است از اصطلاح تخصصی نهیلیسم یا هیچانگار استفاده کنیم.
منتقدان میگویند نیچه نهیلیسم است و با تخریب ارزشها ما را دچار یک انفعال میکند.
نیچه خود در آثار خود میگوید که سنت مسیحی–یونانی، اروپا را دچار نهیلیسم کرده و خود بهشدت در جهت تخریب ارزشهای این سنت تلاش میکند.
اما اینهمه کار فکری نیچه نیست.
نیچه فقط جنبه تخریبی و واژگونی ارزشها ندارد بلکه باید به ساحت ایجابی فلسفه او هم توجه کرد.
نیچه برای رهایی اروپا از نهیلیسم جایگزینی مثل ابرانسان را پیشنهاد میدهد.
او با پذیرش زندگی و آری گویی به آن و تأکید بر اراده قدرت درصدد سازمان دادن ارزشهایی نو بهجای ارزشهای کهن است.
6. نیچه نسبیگرا است
یک از ایدههای مهم نیچه در معرفتشناسی تلقی چشمانداز باوری (Perspectivism) است.
نیچه معتقد است که هر فهم یا دانشی بر اساس یک چشم انداز مشخص شکل میگیرد و ما دانش یا معرفتی فراتر از چشمانداز نداریم.
معرفت انسانی برخاسته از تاریخ، سنت، فرهنگ، شرایط فیزیولوژیکی، مهارتهای پژوهشی و تفسیری و زبان خاص است.
همه این موارد در فهم جهان ما اثرگذار هستند و نیچه برخلاف تلقی نومنی کانت به معرفتی مستقل از خواست انسانی و فراتر از محدودیتهای او باور ندارد.
هیچ معرفتی عینی و جهانشمول وجود ندارد و حقیقت همیشه در بستر تاریخی شکل میگیرد. این تلقی نیچه اما به معنای نفی کل حقیقت نیست.
در نسبیگرایی همه چشماندازها صادق در نظر گرفته میشوند ولی نیچه چنین باوری ندارد.
نیچه در تمام آثار خود تلاش میکند که چشمانداز متافیزیک غربی را تخریب کند و چشماندازی جدید مبتنی بر اراده معطوف به قدرت جایگزین آن کند.
پس نتیجه میگیریم که نیچه نسبیگرا به معنای قبول همه چشماندازها نیست و دست به قضاوت بین چشماندازها میزند.
عالی بود
سپاس
چه می توانم بیشتر
بگویم
ارادتمند، امیدوارم براتون کاربردی باشه