در این پست با چیستی باور ، هدف از آن و هنجارهای حاکم بر باور آشنا خواهیم شد تا بتوانیم به پرسش چرایی همراه کردن باور با دلیل، پاسخ مناسب بدهیم.
ما بسیاری از باورهایمان را از کودکی خود به ارث برده ایم.
در کودکی ما از پدر و مادر ، معلمان و اطرافیانمان چیزهای زیادی یادگرفته ایم و براساس ذهنیت و روش رفتاری آنها در باورهایشان شریک شده ایم.
اما همین که بزرگتر می شویم کم کم به این نتیجه میرسیم که چرا من این باورها را پذیرفتهام .
گاهی میبینید که در برخی باورها هیچ شباهتی به کودکی خود ندارید و باورهایی دارند در ذهن شما از بین میروند.
باورهایی که برای پدر و مادر شما ارزشمند و مطلوب است دیگر برای شما جذابیتی ندارد و انگار باورهای تازه ای جای آن ها نشسته است.
با رشد ما انگار زمان آن رسیده که باورهایمان را هم الک کنیم و ببینیم سرمایه باوری ما چقدر متفاوت از گذشته است .
از چه باورهایی دست کشیده ایم و چه باورهای جدیدی را جایگزین باورهای قبلی کردهایم.
با بررسی باورهایمان می بینیم که بسیاری از باورهایمان میراث کودکی ماست و برای آن ها دلایل و قرائن نداریم و حتی بر علیه باورهایی تثبیت شده اینک دلایل قانع کنندهای داریم.
اما چرا باید باورهایمان را ارزیابی کنیم و برای باورهایمان به دنبال دلیل باشیم ؟
من در این مقاله قصد دارم به شما بگویم که چرا باید باورهایمان را با دلیل همراه کنیم و از باورهایی که دلیل نداریم و فقط میراث گذشته ماست دست بکشیم.
پیش از اینکه به این پرسش مهم پاسخ بدهیم باید تکلیف خودمان را با سه سوال زیر مشخص کنیم .
- باور چیست ؟
- هدف و مقصود از باور چیست ؟
- چه هنجارهایی بر باور حاکم است ؟
از پرسش اول شروع می کنیم .
باور چیست؟
در ماهیت باور توافقی بین معرفت شناسان نیست اما به طور کلی می توان از دو تلقی مهم یاد کرد.
برخی از فلاسفه باور را نوعی تلقی گزاره ای ( Propositional attitude ) می دانند که ناظر به متعلق خاص و مشخصی است .
این متعلق می تواند یک گزاره یا یک وضعیت امور در جهان باشد.
در تلقی دوم باور یک نگرش تصدیقی استعدادی ( Dispositional) است که باور را مستعد شدن به طرق خاص در شرایط خاص میدانند.
منظور از شرایط خاص یعنی اینکه با مواجه ما با جهان یا پی بردن به یک قرینه، باوری در ذهن ما شکل می گیرد و به عبارت دیگر ما مستعد میشویم که باور پیدا کنیم.
این استعداد می تواند ناظر به پذیرش آن باور هم باشد در واقع با فراهم شدن قرینه یا مواجه با یک وضعیت امور ما مستعد می شویم که در این شرایط خاص آن باور را تصدیق کنیم.
باور در تلقی دوم یک استعداد کنشی (Disposition to act) است که همراه با تصدیق و پذیرش محتوی یا وضعیت امور متناسب با باور فهمیده میشود.
با این توجه میتوان پرسید که آیا باور آوردن امری اختیاری یا غیر ارادی است ؟
به نظر میرسد باور داشتن متناسب با قرینه است و ما ارادهای در شکل گیری آن نداریم.
اما با دقت بیشتر میتوان پی برد که ما نوعی کنترل غیر مستقیم بر باور داریم.
برای نمونه ما میتوانیم به صورت غیر مستقیم بر عادات باورسازی ( Belief-formation ) ، حفظ باورها (Retention ) و دست کشیدن از آن ها ( Revision ) تاثیرگذار باشیم.
ما روال های باورساز (Doxastic Practice ) مختلفی برای خود داریم و برای تشکیل باور سخت گیری های متفاوتی داریم .
همینطور اگر باور را حالتی استعدادی در نظر بگیریم می توان دید که ما در پذیرش (Acceptance ) یا تصدیق (Assent ) یک باور کاملا مختار و آزاد هستیم.
حال اگر بپذیریم که ما به صورت غیر مستقیم یا مستقیم در شکل گیری باورها اختیار و اراده داریم می توان تلاشمان برای فراهم کردن باور با پشتوانه دلیل را معنادار دانست .
هدف و مقصود از باور چیست ؟
در پرسش دوم باید تکلیف خودمان را با هدف و مقصود باور روشن کنیم.
برخی از معرفت شناسان هدف باور را رسیدن به صدق و اجتناب از کذب میدانند.
برخی باور را فقط فراهم کننده نظر همراه با توجیه میدانند و برخی دیگر باور را به هدف رسیدن به معرفت می٬پذیرند.
عده ای هم باور را ناظر به هدف فضیلت میدانند .
به عبارت دیگر مقصود از اتخاذ باور این است که ما فضایل معرفتی مشخصی را در خود شکل دهیم .
اما در کنار هدف های معرفتی به باور برخی دیگر به کل هدف از باور را غیر معرفتی میدانند.
برای مثال هدف از باور را نه حقیقت بلکه قدرت ( روایت نیچه ای ) ، حفظ بقا یا لذت بردن از زندگی یا قابل تحمل شدن حیات میدانند.
حال ما هر تلقی از هدف باور داشته باشیم در حساسیت ما به باورهایمان تاثیر خواهد گذاشت.
شکلگیری باور و هنجارهای حاکم بر آن به شدت به تلقی ما از هدف باور وابسته است .
چه هنجارهایی بر باور حاکم است ؟
حال فرض کنید شما به هدفی غیر معرفتی برای باور قائل باشید، می توان دید که چگونه هنجارهای حاکم بر باور برای شما متفاوت خواهد بود .
به طور کلی میتوان گفت که الزامها و هنجارهای ناظر به باور میتوان از سه ساحت معرفتی، اخلاقی و مصلحت اندیشانه ناشی شود.
1.ساحت معرفتی
هنجارهای حاکم بر باور می تواند ناظر به اهداف و ماهیت خود عقل نظری باشد.
قوای شناختی ما به صورت فطری به دنبال یافتن معرفت است و در تلاش است تا بیشترین باور درست و کمترین باور خطا را برایمان بیابد.
عقل نظری ما به دنبال صدق و توجیه است و ما براین اساس ملزم هستیم که باورهایی همراه با دلیل فراهم کنیم.
می توان گفت که روالهای باورساز ما به دلایل حساس هستند و متناسب با دلایل در ما باور شکل میگیرد و اگر به این حساسیت توجه نکنیم و باورهای خود را با دلایل همراه نکنیم قوای شناختی یمان را دستخوش کارکرد بد ، تنظیم نامناسب یا کاربرد نادرست کردهایم.
2.ساحت اخلاقی
هنجارهای ناظر به باور میتواند از الزام های اخلاقی شکل بگیرد.
به طور مشخص با هر نظریه ای که در اخلاق قائل باشیم ما متعهد به اخلاق هستیم و از این رو برای زیست اخلاقی خود باید هنجارهایی را بر باور شکل دهیم.
به عبارت روشنتر فردی که باورهایش را با دلایل همراه نمیکند عمل غیر اخلاقی انجام میدهد و از نظر اخلاقی شایسته شماتت است.
ما چه براساس وظیفه، فضیلت، پیامد یا امر الهی ملزم به رعایت اخلاق باشیم، متناسب با آن باید برای غیراخلاقی نبودن اعمالمان، هنجارهایی را بر باورمان حاکم بدانیم .
ما از لحاظ اخلاقی ملزم هستیم که باورهایمان را همراه با دلیل کنیم.
3. ساحت مصلحتگرایانه
در این ساحت هنجارهای حاکم بر باور از مصلحتهای ما انسان ها شکل میگیرند.
برای نمونه ما غایتی مصلحت اندیشانه داریم و میدانیم که داشتن باور خاصی ما را به آن هدف میرساند.
آنگاه الزام رسیدن به آن هدف مصلحت اندیشانه ما را ملزم میکند که در بادی النظر آن باور مشخص را در خود شکل دهیم.
برای نمونه فرض کنید می خواهید با یکی از دوستانتان شراکت کاری کنید.
برای اینکه در کار و حرفه خود موفق شوید شما مجبورید که این باور را در خود شکل دهید که او فردی قابل اعتماد و امین است و در شراکت کاری به شما خیانت نخواهد کرد .
یا فرض کنید فردی مبتلا به بیماری ناعلاج است. در این حال مصلحت ایجاب میکند که شما این باور را در بیمار شکل دهید که او بهبود خواهد یافت و بدین ترتیب به او کمک کنید که باقیمانده لحظات زندگی خود را با خیال آسوده سپری کند.
البته باید توجه کرد که هر مصلحتی قابل قبول نیست و باور در این شرایط دل بخواهی میشود بلکه شاید در شرایط خاص و موقعیت های بسیار حاد بتوان از سر مصلحت باوری بدون دلیل را در خود شکل بدهیم.
حتی می توان این ساحتها را با هم ترکیب کرد.
برای نمونه میتوان الزام به معرفت را نوعی عمل اخلاقی دانست یا اینکه مصلحت ما در این باشد که به دنبال بیشترین صدق باشیم .
در این موارد ترکیبی از ساحت معرفتی، اخلاقی و مصلحتاندیشانه شکل میگیرد و هنجارهای مختلفی را بر باورهای ما حاکم میکنند.