جستجوگری حقیقت : نگاهی به تلقی گنوس و اپیستمه از معرفت
همینطور که در جریان هستید هدف اساسی از فلسفه جستجوگری حقیقت است و ما با فلسفه ورزی تلاش میکنیم تا به گمشده و معشوق خودمان یعنی حقیقت دست پیدا کنیم.
اگر نگاهی جامع به تاریخ فلسفه داشته باشیم میتوانیم دو مدل مختلف جستجوگری حقیقت را رصد کنیم.
اهالی فلسفه وقتی در طلب حقیقت هستند معمولاً با دو مدل گنوس و اپیستمه در پی کسب معرفت هستند.
برویم با این دو مدل جستجوگری حقیقت آشنا شویم.
جستجوگری حقیقت به سبک گنوس
گنوس (Gnosis ) یک واژه یونانی به معنای معرفت (Knowledge ) است.
همچنین این واژه اشاره به یک جنبش دینی ، فلسفی در قرون نخست میلادی دارد که با عنوان مکتب گنوسی (Gnosticism ) شناخته میشود.
مکتب گنوسی یکی از رقبای جدی مسیحیت بود و مدافعان مسیحی آثار متعددی در رد مکتب گنوسی نوشتهاند.
مکتب گنوسی باورهای مشخصی در حوزه خداشناسی (ثنویت و سلسلهمراتب حوزه الوهیت) ،جهانشناسی (جهان شر است) ، انسانشناسی (انسان دو ساحتی) و اخلاق داشتند ولی در این جستار تلقی این سنت از معرفت برای من حائز اهمیت است.
گنوس یک معرفت ثابت ، لایتغیر و از پیش آماده است که در یک ساحت هستی شناختی متمایز از ساحت زیست ما قرار دارد و طالبان آن با طی کردن دو گام به آن دست پیدا میکنند.
گام اول اینکه ما برای دستیابی به گنوس باید از یک سری اصول بدیهی و قابلاتکا شروع کنیم. این اصول بدیهی حقایقی منطقی و غیرقابل خدشه هستند که مبتنی بر عقل شکلگرفتهاند.بعد بر اساس این اصول ثابت و بدیهی ، استدلالهای یقین بخشی را سامان میدهیم.
حال نوبت گام دوم است. در کنار این اصول بدیهی و استدلالهای یقین بخش باید تزکیه نفس هم انجام دهیم.
با توجه به انسانشناسی خاص این مدل از معرفت، ما انسانها برخوردار از دو ساحت جسمانی و روحانی هستیم.
ساحت جسم ما وابسته به جهان مادی است و ازاینرو پست و نازل است ولی برخلاف آن ساحت روحانی ما وابسته به الوهیت است.
در گام دوم وقتی تزکیه نفس کردیم این آمادگی را به دست بمییاوریم که گنوس از آن ساحت هستیشناختی متمایز به ما اهدا شود.
گنوس مانند هدیه الهی است که به طالبان معرفت داده میشود.
جستجوگران گنوس بیشتر از استدلالهای پیشینی استفاده میکنند و متوجه اصول کلی و انتزاعی هستند. در نگاه آنها معرفت بهگونهای مبناگرایانه سامان میگیرد.
جستجوگران گنوس
اگر بخواهم از جستجوگران بزرگ گنوس در تاریخ فلسفه نام ببرم میتوانم به این افراد و کاتب فکری اشارهکنم.
از پیش سقراطیها میتوان به پارمنیدس اشاره کرد و بعد میتوان افلاطون را نام برد.افلاطون در رساله تیمائوس کاملاً متأثر از تلقی گنوسی است.
بعد از افلاطون، نوافلاطونیان این سنت را ادامه دادند. افرادی مثل فیلو اسکندرانی ، افلوطین ، فورفوریوس و پلوتارخ که اندیشههای گنوسی افلاطون را با نگاههای جهان شناسی و دینی خود پیوند دادند.
بعد نوافلاطونیان ، در دوره جدید عقلگراها این سنت را نمایندگی کردند. عقلگراهایی مثل دکارت ، لایب نیتس و اسپینوزا با الویت بخشی به استدلالهای پیشاتجربی ، در معرفتشناسی خود ، معرفت عقلانی را حائز اهمیتتر از معرفت تجربی قراردادند.
جستجوگران گنوس بعدها در سنت فلسفه غرب در نوتوماسیها مثل مارتین گربمن ، رجینالد گاریگو لاگرانژ ، اتین ژیلسون ، ژاک ماریتن قابلمشاهده هستند و در دوره معاصر سنتگراهایی مثل رنه گنون ، فریتهیوف شوان، مارتین لینگز و سید حسین نصر را میتوان از جستجوگران گنوس نام برد.
جستجوگری حقیقت به سبک اپیستمه
در مقابل مدل گنوس ما مدل اپیستمه (Episteme ) از جستجوگری حقیقت را داریم .
اپیستمه هم واژه یونانی به معنای معرفت است ولی اختلافهای اساسی با گنوس دارد.
اپیستمه برخلاف گنوس معرفتی ثابت ، لایتغیر و از پیش آماده نیست که در یک ساحت متمایز هستی شناسانه موجود باشد بلکه معرفتی غیر یقینی ، محتمل ، اصلاحپذیر و وابسته به انسان است.
اپیستمه ناظر به اصول کلی و انتزاعی فراجنگ نمیآید بلکه متوجه اصول جزئی و انضمامی است. اپیستمه معرفتی است که با مواجه ما با جهان شکل میگیرد و از پیش آمادهشده نیست.
مدافعان رویکرد اپیستمه بیشتر از استدلالهای پسینی-تجربی استفاده میکنند و معماری معرفت خود را بهصورت انسجام گرایانه تصویر میکنند.
اگر بخواهیم سابقه مدل اپیستمه کسب حقیقت را در تاریخ فلسفه آفتابی کنیم میتوانیم به هراکلیتوس ، ارسطو ، مکتب مشائی (مثل تئوفراستوس ، اسکندر افرودیسی) ، تجربهگراها ( مثل جان لاک و دیوید هیوم) ، پراگماتیسمها ( مثل چارلز پیرس ، ویلیام جیمز ، جان دیویی) و ایدههای ویتگنشتاین در کتاب در باب یقین اشارهکنیم.