شجاعت فکری: ویژگیهای شخصیتی ضروری برای اهالی فلسفه (قسمت دوم)
پس از اینکه در قسمت اول مجموعه مقالههای ویژگیهای شخصیتی ضروری برای اهالی فلسفه، در مورد کنجکاوی فکری نوشتم، در این مجال برای قسمت دوم این مجموعه، به سراغ ویژگی شخصیتی شجاعت یا شهامت فکری ( Intellectual courage ) رفتهام.
برای اینکه با این ویژگی شخصیتی ضروری برای اهالی فلسفه آشنا شوید با من همراه باشید.
ترسوها فیلسوف نمیشوند.
اگرچه این جمله به این معنا نیست که فیلسوفها اصلاً نمیترسند بلکه آنها موقعیتهای ترسناک را میشناسند و میدانند چگونه با این ترسها روبرو شوند.
روانشناسها میگویند که شرایط ناشناخته یا غیرقابلپیشبینی برای ما ایجاد ترس میکند، ما نیاز به بقاء داریم و در جایگاهی که این نیاز مورد تهدید قرار میگیرد، ترس را بهعنوان یک سیستم دفاعی انتخاب میکنیم.
ترس باعث میشود که با هوشیاری کامل با عامل تهدیدکننده و خطرآفرین روبرو شویم.
آنها پیشنهاد میکنند که در بزنگاه ترس، باید کنترل خود را حفظ کنیم و به شیوه پسندیدهای با حساسیتزدایی، افکار مثبت و آرامشبخش را جایگزین افکار منفی و استرسزا بکنیم.
دنیای فلسفه پر از چنین موقعیتهای ترس آفرین است و برای همین اگر توان رویارویی با ترسهایتان را ندارید وارد گود فلسفه نشوید.
شجاع باش همچون اهالی فلسفه
دنیای تفکر و اندیشه در ترسناکی کم از تونل وحشت ندارد.
در تونل وحشت به خاطر تاریکی، شما هر دم نگرانید که هیولایی بهسوی شما حمله کند.
ما انسانها بهصورت غریزی دوست داریم همهچیز را پیشبینی کنیم زیرا دانستن سیر رویدادهای آینده به ما توانایی کنترل آنها را میدهد.
اندیشیدن هم مسیری است که پایان آن ناپیداست. شاید همه سرمایههای باوری خود را از دست بدهید، باورهایتان زیرورو شود و همه اینها ترسناک هستند.
دکتر حامد صفایی پور جستاری دارد بانام سوسک هراسی در اندیشیدن.
او مینویسد انسانها از چیزهایی که روند تغییر و حرکتشان را نمیبینند میترسند و ازاینجهت ترس ما از سوسک را با اندیشیدن یکی میداند.
به باور او رفتار عجیب سوسک باعث میشود که ما دچار حالت دمپایی به دستی شویم و در اندیشیدن هم این وضعیت پیش میآید.
بهزعم او ما از اندیشیدن میهراسیم و جرئت نظر ورزی و بازنگری بیطرفانه بسیاری از باورهایمان را نداریم
اهالی فلسفه سعی میکنند با پیشبینی ترسهای مسیر اندیشه با آگاهی با آنها روبرو شوند و دلیرتر از آن هستند که چنین ترسهایی آنها را دچار استیصال کند.
ترسهای پیش روی اهالی فلسفه
شجاعت برای فلسفه ورزی ضروری است و شجاعت فکری یکی از ویژگیهای شخصیتی ضروری برای اهالی فلسفه است.
در درازنای تاریخ فلسفه، فیلسوفها مسیر یکسانی را در اندیشیدن طی کردهاند و ازاینرو ترسهای مشترکی را هم تجربه کردهاند.
آنها همه دقت و توان خود را بر شیوه درست و موجه اندیشیدن صرف کردهاند و در مقام متفکر، از حساسیتها و استانداردهای ویژهای برخوردارند.
از منظر آنها وظیفه یک فیلسوف پیمودن درست مسیر تفکر است و برون داد این فرایند، دیگر تحت مهار آنها نیست.
ناشناخته بودن مسیر تفکر موجب میشود که ما بهصورت طبیعی ترسهایی را تجربه کنیم. اگر با آنها روبرو نشویم و شخصیت شجاع و دلیر نداشته باشیم این ترسها اجازه نمیدهند تا در دنیای فلسفه به موفقیت برسیم.
هر متفکری باید قبل از مواجه، با این ترسها آشنا شود تا بتواند آگاهانه و با هشیاری کامل با توجه به موهبت شجاعت و شهامت فکری خود بر آنها غلبه کند.
این ترسها را میتوان در سه دسته قرار داد. برویم با تکتک آنها آشنا شویم.
1. ترس از دست دادن سرمایه باور
همگی ما، مخزنی از باورهای مختص به خود داریم که در طول زندگی با تجربیاتی منحصربهفرد آنها را به دست آوردهایم.
بخشی از این سرمایه، دستاورد خودمان است، بخشی را از دیگران و بخشی را هم از نهاد آموزش، فرهنگ و جامعه خود به ارث بردهایم.
باورهایی که سالیان مدیدی است که جزء دارایی ما شده است و دارند گوشه ذهن ما خاک میخورند.
هویت ما با این سرمایه باوری قوام مییابد و باور داریم که برای پاسداری فردیت و اصالت خود باید حافظ بیچونوچرای باورهایمان باشیم.
اما اهالی فلسفه چنین نمیاندیشند. آنها هم سرمایه باور دارند ولی باورهایشان را به هویت و فردیت خود گره نزدهاند.
آنها این شجاعت و شهامت را دارند که باورهای تثبیتشده خود را مورد ارزیابی قرار دهند و با اهتمام به تفکر نقادانه آماده سنجش و بازنگری در باورهای خود هستند.
اگر چنین دیدگاهی نسبت به سرمایه باوری خود داشته باشیم دیگر حمله به باورهایمان مساوی با حمله به هویتمان نیست و آنگاه تغییر در باورهایمان تبدیل به کابوس نمیشود.
گاهی زمان به ما نشان میدهد که بسیاری از باورهای موجود ما دیگر در مختصات دنیای کنونی کارا و راه گشا نیست یا گاهی مواجه با یک فرد دیگر که دارای سرمایه باوری متفاوتی از ماست ما را نسبت به باورهای تثبیتشده خودمان دچار شک و شبهه میکند.
در همین مرحله است که شجاعت فیلسوف به کارش میآید و او را برای تحمل از دست دادن باورها و تغییر آنها توانا میکند.
2. ترس از مواجه با باورهای مخالف یا متناقض
در کنار ترس از دست دادن سرمایه باوری، گاهی ما ترس نزدیک شدن به افرادی با باورهای مخالف یا متناقض با خودمان را داریم.
این هراس از باور مخالف، باعث میشود که همیشه جهان را از منظر خودمان ببینیم و ما را دچار گونهای درخودماندگی معرفتی میکند.
همه ما با چشمانداز و دیدگاه مشخص به جهان نگاه میکنیم و اگر از مواجهه با چشمانداز و دیدگاه دیگران بترسیم خود را از چندجانبه نگری و وسعت دید بیبهره کردهایم.
همچنین بخش زیادی از حقیقت از راه گفتگو و تعامل دیدگاهها آفتابی میشود و فردی که از باورهای مخالف خود پرهیز کند، پی به تکبعدی بودن خود نمیبرد.
هانس رزلینگ در کتاب واقعیت، نگرش تکبعدی را یکی از غرایزی میداند که از بنیان، تصویر معوج و تحریفشدهای از حقیقت به ما میدهد.
از دیدگاه او همیشه طرفدار یا مخالف ایده خاصی بودن ما را نسبت به دادههایی که با طرز فکر ما مناسب نیست کور میکند و این امر رویکردی بد برای فهم واقعیت است.
به رسمیت شناختن یک چشمانداز یگانه، تخیل ما را ناچیز میکند و اجازه نمیدهد تا یک موضوع را از زوایای گوناگون بنگریم.
به همین جهت فیلسوفها همیشه گشوده به باورهای مخالف خود هستند. آنها با شجاعت میتوانند از چشمانداز و دیدگاه دیگران به جهان بنگرند و اگر نیاز به اصلاح سرمایه باوری بود ترسی از انجام آن ندارند.
3. ترس از تنهایی
پیشبینیناپذیری خروجی فرایند تفکر افزون بر ایجاد چالش برای سرمایه باوری، منجر بهتنهایی فیلسوف هم میشود.
خروجی اندیشه او ممکن است با باورهای تثبیتشده جمعی، عرفها و سنتهای حاکم بر جامعه در تضاد باشد و ازاینروست که فیلسوف از سوی جامعه خود طرد میشود.
بسیاری از اندیشمندان چنین تنهایی را تجربه کردهاند.
ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و تن دادن به ارزشهای مشترک و باورهای مشابه به ما حس هویت جمعی میدهد ولی اگر فردی ارزشها و باورهای کلیشهای و تثبیتشده را نادرست بیابد، نمیتواند در آن باورها و ارزشها با دیگران همراهی کند.
ازاینرو از سوی گروه یا جامعه خود در بهترین حالت نادیده گرفته میشود و در بدترین حالت تهدید به قتل یا ترک جامعه میشود.
اهالی فلسفه از پیش میدانند که به علت پیشبینیناپذیری تفکر، تجربه چنین ترسی محتمل است و برای همین با شجاعت، خود را برای آن آماده میسازند.
آنها از طردشدگی هراسی ندارند و با اعتقاد استوار به دلایل و استدلالهای خود در برابر فشار همرنگی با جامعه ایستادگی میکنند.
❤
خیلی عالی بود راستش من تازه دارم سعی میکنم با ترس هام راجب باورم مقابله کنم
یه سری باور ها هستن که آدم های اطراف و فرهنگ تو ذهن آدم ها حک میکنن و منم جز همین دستم و خیلی دلم میخواد بتونم باور های خودمو داشته باشم به جای اینکه بی چون و چرا از دیگران پیروی کنم این مقاله شما واقعا برام جالب بود و باعث شد بیشتر مصمم شم خیلی ممنون❤️