نیچه در کتاب این است انسان میگوید:
من از تقدیر خودآگاهم. نام من یادآور امری بس سترگ؛ یعنی بحرانی است که همتایی در زمین نداشته و ژرفترین مسئله وجدانی است که در آن اخذ تصمیمی علیه تمامی اموری مطرح میشود که تاکنون باور داشته و ضروری دانسته و تقدیس کردهاند. من انسان نیستم، دینامیت هستم.
نیچه در این بخش از کتاب به ما میگوید که او در حال تفکر در ژرفترین مسئله وجدانی است و قرار است نقدی بیهمتا علیه حقیقیترین پنداشته انسان صورت گیرد.
نیچه قرار است دروغی چندین ساله را برای ما برملا کند و این کار را نه با ملایمت بلکه با تخریبی گسترده همچون دینامیت انجام خواهد داد.
از فیلسوفی که چنین وظیفه سنگینی بر دوش خود احساس میکند انتظار ندارید که با زبانی ملایم و سبک صحبت کند بلکه او نیاز به زبانی ویژه و خاص دارد.
او برای آفتابی کردن یک بدفهمی به درازهای تاریخ غرب، نیازمند ابزارهای بیانی خاصی است که با کمک آن بتواند حرفهایش را بزند.
اینچنین نیچه برای تحقق هدف خود زبان معمول فلسفه را ناتوان میداند و میخواهد با زبانی نو به نقادی تمدن غرب بپردازد.
زبان رایج فلاسفه ارائه متن منسجم و استدلالی است.
فلاسفه مقدمههایی را سامان میدهند و بر اساس قواعد منطقی، نتایجی را استنتاج میکنند.
اما نیچه این زبان برای مقصود خود سودمند نمیداند و برای همین از استراتژیهای خاص زبانی بهره میبرد.
من در این مقاله قصد دارم چهاراستراتژی عمده زبانی نیچه را برای شما آشکار کنم و نشان دهم که چگونه برای دینامیت وار بودن، باید زبان دگرگونی از زبان معمول فلاسفه برگزید.
پس اگر موافق باشید برویم با تکتک این استراتژیهای زبانی آشنا شویم.
1. گزینگویه (Aphorism)
یکی از مهمترین استراتژیهای زبانی نیچه آفوریسم یا گزینگویه است.
گزینگویه درواقع یعنی بهصورت موجز و فشرده حقیقتی را بیان کنید.
در این روش زبانی، نویسنده بهجای اینکه در مورد یک موضوع دهها صفحه بنویسد با استفاده از حداقل واژگان به بهترین شیوه آن موضوع را بیان میکند.
در موضوعات انسانی که پر از عدم تعین و ابهام است معمولاً از شیوه گزینگویی استفاده میشود.
گزینگویی به معنای ساده گفتن نیست بلکه معمولاً موضوعاتی که ابعاد مختلفی دارند و نیاز به تفکر و بررسی عمیقتری است از این استراتژی استفاده میشود.
نیچه از این شیوه بهوفور در کتابهای چنین گفت زرتشت، سپیدهدم و حکمت شادان استفاده کرده است.
در چنین گفت زرتشت نیچه مینویسد که هرکسی که از گزین گویه استفاده میکند میخواهد تا مخاطب او گزین گویه را با قلبش درک کند و نه اینکه فقط آن را بخواند.
درواقع گزین گویه، راههای میانبری است که فراتر از زبان معمول برای بیان حقایق استفاده میشود.
نیچه معمولاً با کنار هم قرار دادن گزینگویهها، مرتب از موضوعی به موضوع دیگر گذر میکند و بدین شیوه تلاش میکند مباحث را از دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار بدهد.
بسیاری از گزینگویههای نیچه امروزه در فرهنگعامه مورداستفاده قرار میگیرد.
برای نمونه معمول است که برای اهداف انگیزشی و تقویت روحیه جنگندگی گزین گویه ” هر آنچه مرا نکشد، قویترم میسازد” به کار میرود.
2. پارودی (Parody)
پارودی تقلید هنرمندانه از یک کار هنری است.
برای مثال نویسنده در پارودی تلاش میکند تا از سبک نوشتاری یا محتوایی یک اثر ادبی بزرگ تقلید کند.
این کار با اهداف مختلفی همچون نقد اثر، تمسخر و ریشخند کردن و حتی خنده صرف انجام میگیرد.
در سنت ما نزدیکترین سبک هنری به پارودی، نقیضهگویی است.
در نقیضهگویی معمولاً شعری به سبک یک شعر دیگر سروده میشود که هدف شاعر هزل آن اثر یا ایجاد طنز است.
نیچه از این شیوه بهطور خاص در کتاب چنین گفت زرتشت استفاده میکند. بهطورکلی میتوان گفت که این کتاب پارودی بر کتاب مقدس و رسائل افلاطون است.
شخصیت زرتشت این کتاب بهمثابه پارودی بر مسیح و سقراط در نظر گرفته میشود.
میتوان گفت که زرتشت نیچه دقیقاً قهرمانی است که قرار است هر آنچه مسیح یا سقراط کرده وارونه کند.
رفتارهای زرتشت در کتاب کاملاً در تضاد با مسیح است و اینچنین نیچه با پارودی کتاب مقدس، زرتشت را بهمثابه قهرمان نو و پیامآور رهاییبخش از سنت مسیحی-یهودی معرفی میکند.
در چنین گفت زرتشت میتوان به سهولت ارجاعات نیچه به تمثیل غار افلاطون را دید و پارودی نیچه بر جمهوری افلاطون را تشخیص داد.
نیچه در کتاب این است انسان هم از این استراتژی استفاده میکند.
او در این کتاب عناوینی مانند «چرا چنین فرزانهام» یا «چرا کتابهایی چنین خوب مینگارم» را برای نامگذاری فصلهای کتاب استفاده میکند که پارودی است بر پیشگویی معبد دلفی که گفته بود سقراط فرزانهترین فرد در آتن است.
3. استعاره (Metaphor)
استعاره یکی از شیوههای بلاغی است که در آن نویسنده واژه یا عبارتی را از جهت شباهت بهجای واژه دیگری استفاده میکند.
برای نمونه در استعاره ما میگوییم گریه ابر بهار که از شباهت باران به اشک، چنین استعارهای شکلگرفته است.
نیچه هم در آثار خود از این شیوه بهره میبرد.
نیچه از استعارههای مختلفی استفاده میکند. او از استعاره سلامتی، بیماری، انواع گونههای حیوانات مانند شیر، شتر، پرنده، عقاب، ماهی و … استفاده میکند و همینطور از استعارههای اوقات روز مثل سپیدهدم یا غروب در عناوین کتاب خود به کار میگیرد.
نیچه حتی با قهرمانان اسطورهای یونان و همچنین القاب تاریخی بهمثابه استعاره در آثار خود استفاده میکند.
استعارهها به او کمک میکنند که بهصورت نمادین معانی مدنظر خودش را به مخاطبانش انتقال دهد.
4. مغالطه (fallacy)
ما انتظار نداریم که در یک متن فلسفی با مغالطه مواجه شویم ولی این مورد درباره نیچه صدق نمیکند.
نیچه در موارد متعدد از انواع مغالطه استفاده میکند.
یکی از پرتکرارترین و رایجترین شیوههای مغالطه او استفاده از مغالطه شخص ستیزی (ad hominem Argument) است.
در این مغالطه بهجای اینکه به استدلال یا گفته فرد توجه شود به شخصیت او حمله میشود و ازآنجاکه شخصیت فرد قابلقبول نیست نتیجه گرفته میشود که ادعای او نادرست است.
نیچه در کتاب غروب بتها ادعا میکند که ما باید به آموزههای سقراط شک کنیم به خاطر اینکه او زشت بوده .
نیچه در بسیاری از موارد از روی شخصیت افراد در مورد آرایشان قضاوت میکند.
این شیوه بیانی نیچه ازاینجا نشات میگیرد که او معتقد است فیلسوف باید خود عامل به حرفهایش باشد.
برای مثال نیچه سقراط را برای اینکه خودش بهزعم او فضیلت مند نبوده ناتوان از ارائه نظریه درست در مورد فضیلت میداند.
نیچه حتی گاهی نه به شخص بلکه به یک گروه حمله میکند.
برای نمونه با عناوینی چون آلمانیها یا یهودیها و بررسی روحیات جمعی آنها در مورد افکار و باورهایشان قضاوت میکند.
درمجموع میتوان گفت نیچه با استفاده از استراتژیهای زبانی همچون گزین گویه، پارودی، استعاره و مغالطه تلاش میکند زبانی جدید برای فلسفه خود بیابد.
زبانی که قادر باشد حامل نقدهای کوبنده او به سنت متافیزیکی غربی باشد.
زبانی که همچون پتک اندیشهها و ارزشهای دروغین را تخریب کند و با خلاقیت خود اندیشههای نو جایگزین آنها کند.
عالی بود اما کوتاه
ممنونم از لطفتون