چرا کانت نقد عقل محض را نوشت ؟

چرا کانت کتاب نقد عقل محض را نوشت؟

همان‌طور که در جریان هستید کانت کتاب نقد عقل محض را در دو ویرایش به ترتیب در سال‌های 1781 و 1787 نوشت.

اهمیت این کتاب بر کسی پوشیده نیست و می‌توان در کلیدی بودن نقش این کتاب در تاریخ فلسفه آن را با مابعدالطبیعه ارسطو مقایسه کرد.

کتاب تأثیرات عمیقی در اندیشه قرن هجدهم گذاشت و به تعبیر خود کانت در مقدمه ویراست دوم نقد عقل محض، فعالیت علمی خودش در این کتاب را به‌مثابه انقلاب کوپرنیکی در فلسفه می‌دانست.

از نکات قابل‌توجه دیگر در مورد این کتاب این است که کانت پیش از نوشتن ویراست اول به مدت ده سال هیچ اثری از خود منتشر نکرد.

این دوره ده‌ساله در تاریخ فلسفه به دوره سکوت کانت مشهور شده است.

کانت در این ده سال بر روی پروژه فلسفی خود یعنی نوشتن کتاب نقد عقل محض کار می‌کرد و با جمع‌آوری ایده‌ها و نکات این کتاب در طی این سال‌ها، در مدت کوتاه چندماهه کل کتاب را تحریر کرد.

اما چه دغدغه‌هایی باعث شد تا کانت ده سال سکوت کند تا اثر مهم خود نقد عقل محض را بنویسد.

چه ایده‌ها و دغدغه‌هایی او را به پژوهش و تفکری متمرکز به مدت ده سال مجاب کرد؟

من در این مقاله شما را با سه دغدغه اساسی کانت در نوشتن نقد عقل محض آشنا می‌کنم.

دغدغه‌هایی که انرژی و انگیزه لازم برای نوشتن کتاب نقد عقل محض را به کانت داد و این‌چنین او توانست شاهکار خود را خلق کند.

1. علم نیوتنی برای کانت مسحورکننده است

خلاقیت و ایده‌های نیوتن (1643-1727) برای کانت اعجاب‌انگیز بود.

او به‌شدت به دستاوردهای علمی نیوتن غبطه می‌خورد.

نیوتن توانسته بود در اثر مهم خود یعنی کتاب ” اصول ریاضیاتی فلسفه طبیعی ” (1687) قوانین جاذبه عمومی و قوانین سه‌گانه حرکت را صورت‌بندی کند.

فیزیک نیوتن تفکر غالب قرن هفدهم و هجدهم شده بود و عصر روشنگری به‌شدت به دستاوردهای علمی او خوش‌بین بود.

فیزیک مکانیکی نیوتن به‌خوبی رویدادهای جهان را بر پایه یک سری قوانین ریاضیاتی تبیین می‌کرد و این سادگی، قدرت تبیین و پیش‌بینی، بسیار برای اهالی دانش فریبنده بود.

نیوتن قوانین جهان هستی را پیدا کرده بود و ریاضیات و فیزیک به‌مثابه علم مسلط، شناختی دقیق و یقینی برای بشر آورده بود.

موفقیت، سادگی و قدرت پیش‌بینی علم نیوتنی برای کانت بسیار جذاب بود و همیشه به این فکر می‌کرد که چه عاملی در علم نیوتنی است که آن را چنین موفق و کاربردی کرده است.

2. کاش متافیزیک هم علمی می‌شد

کانت در کنار این‌که فیزیک نیوتنی را تحسین می‌کرد، در مواجه با آن همیشه احساس حسرت می‌کرد.

او می‌دید که علم نیوتنی موفق است و آرزو داشت کاش می‌شد متافیزیک را هم مانند فیزیک، چنین علمی و یقینی کرد.

اجازه بدهید قبل از این‌که بیشتر درباره دغدغه‌های متافیزیکی کانت برایتان بنویسم کمی در مورد متافیزیک بگویم.

متافیزیک قبل کانت

متافیزیک دانشی بود که از عصر ارسطو به ارث رسیده بود.

متافیزیک ارسطویی دانشی بود که به دو بخش اصلی تقسیم می‌شد.

بخش نخست آن هستی‌شناسی نامیده می‌شد. در هستی‌شناسی ویژگی‌ها و قواعد عام هستی موردمطالعه قرار می‌گرفت.

در هستی‌شناسی دغدغه این بود که چه چیز هست و چه چیز نیست و چه ویژگی‌ها و قوانین مشترکی ما بین موجودات ازآن‌جهت که وجود دارند برقرار است.

بخش دوم متافیزیک در مورد هستی در سه حیطه خاص بحث می‌کرد.

این سه حیطه بررسی، هستی خداوند، نفس و جهان بود. این سه حیطه با عناوین الهیات عقلانی، روان‌شناسی عقلانی و جهان‌شناسی عقلانی شناخته می‌شد.

در زمان کانت متافیزیک ارسطویی در مرکز توجه بود و متافیزیک دانان بزرگی مثل لایب نیتس، کریستین ولف مشغول به مطالعه این دانش بودند.

این گروه از متخصصان متافیزیک عقل‌گرا نامیده می‌شدند و معتقد بودند که می‌توان نسبت به جهان خارج یا اشیا همان‌گونه که هستند معرفت یقینی و پیشاتجربی به دست آورد.

برای مثال لایب نیتس که اصل جهت کافی خود را اصلی می‌دانست که بر جهان هستی برقرار است.

در کنار عقل‌گراها جریان دیگری هم در عصر کانت رواج داشت که با عنوان تجربه‌گرایی شناخته می‌شد.

تجربه‌گراهایی مثل جان لاک و دیوید هیوم به‌شدت به وجود معرفت پیشاتجربی و یقینی عقلی بدبین بودند و کسب علم یقینی و ضروری را رؤیایی بیش نمی‌دانستند.

کانت در میانه تسلط این دو جریان به راه‌حل سومی فکر می‌کرد.

از منظر او عقل‌گراها با ادعای رسیدن به معرفت یقینی در جهان فی‌نفسه و مستقل از ذهن دچار جزم‌گرایی شده‌اند و از دیگر سو تجربه‌گراها هم به خاطر عدم باور به معرفت یقینی درباره جهان دچار شکاکیت شده‌اند.

کانت خود هم تجربه‌گرا بود و معتقد بود هر ادعایی که ما درباره جهان مستقل از ذهن خودمان بکنیم ادعایی گزاف است.

به‌زعم او ابژه شناخت ما فقط پدیدارهای تجربی هستند و ما دسترسی به جهان فی‌نفسه و مستقل از پدیدارها یا همان جهان نومن نداریم.

کانت با تفکیک جهان فنومن (پدیداری) و نومن تلاش کرد تا از شکاکیت تجربی فاصله بگیرد.

حال دغدغه او این بود که چگونه می‌تواند متافیزیک موجود را هم مانند فیزیک نیوتنی علمی کند.

3. باید متافیزیک علمی را بنا کرد

کانت معتقد بود که متافیزیک سنتی با وجود جزم‌گرایی و شکاکیت موجود در آن نمی‌تواند مانند فیزیک نیوتنی علمی باشد.

او علمی بودن را یقینی – ضروری بودن آن علم می‌دانست و برای همین تلاش کرد تا متافیزیک تازه‌ای بنا کند.

این مهم همان انقلاب کوپرنیکی کانت در فلسفه بود.

کانت می‌خواست متافیزیکی داشته باشد که پیشاتجربی و پیشین باشد یعنی فقط با عقل بدان برسد.

او می‌دانست که تجربه به او معرفت یقینی نخواهد داد برای همین به دنبال معرفتی یقینی (ضروری و کلی) در عقل بود. همچنین می‌خواست این متافیزیک در ساحت تجربه، کارایی داشته باشد.

کانت برای اینکه چنین متافیزیکی را ایجاد کند تلاش کرد مسیر فلسفه را تغییر دهد.

در متافیزیک سنتی ما در وهله اول جهان خارج و اشیاء موجود در آن را بررسی می‌کردیم و در گام بعدی بررسی می‌کردیم که آیا نمودها و پدیدارهای موجود در ذهن ما مطابق با جهان خارج هست یا نه؟

ما همیشه این دغدغه را داشتیم که آیا نمودها و پدیدارهای موجود در ذهن ما می‌تواند به‌درستی جهان خارج را بازنمایی کند.

کانت این مسیر فلسفه را تغییر داد.

متافیزیک استعلایی

کانت می‌گفت در مرحله اول ما باید قوای شناختی خودمان را بررسی کنیم و ببینیم که چه شرایطی باعث می‌شود که تجربه برای ما ممکن شود.

نقادی قوای شناختی باعث شد تا کانت تفکیک معرفت‌شناختی جهان نومنی و فنومنی را انجام دهد.

از منظر او آنچه ابژه شناخت ما قرار می‌گیرد همان جهان پدیدارها است و ما دسترسی معرفتی به جهان آن‌چنان‌که فی‌نفسه هست نداریم.

 ما هیچ پدیداری از موجوداتی مثل خدا، نفس یا کل جهان نداریم و ازاین‌رو متافیزیک جدید و علمی نباید فراتر از موضوعات تجربی برود.

کانت نام متافیزیک خود را متافیزیک استعلایی گذاشت.

درواقع متافیزیک جدید به‌جای اینکه درگیر موضوعات فرا تجربی شود، شروع به کشف اصول پیشینی در عقل کرد. تحقق این اصول تجربه را ممکن می ساخت.

متافیزیک جدید قرار بود به ما بگوید که بر اساس چه اصولی تجربه برای ما ممکن می‌شود و همین‌طور چه موضوعاتی در دایره شناختی ما قرار می‌گیرند.

کانت درنهایت با ارائه متافیزیک استعلایی که ناظر به اصول یقینی و پیشا تجربی بود و هم اینکه محدود به ابژه‌های پدیداری و در حیطه تجربه بود بنیان‌های متافیزیکی علمی یا به‌عبارت‌دیگر یقینی – پیشا تجربی را بنیان افکند

2 در مورد “چرا کانت کتاب نقد عقل محض را نوشت؟”

دیدگاه‌ خود را بنویسید