شوپنهاور و کانت

با کمک کانت شوپنهاور را بشناس

آشنایی با تلقی شوپنهاور درباره قابلیت‌های شناختی و ارادی انسان

من در این مقاله قصد دارم با نشان دادن تمایز تلقی‌های کانت و شوپنهاور درباره توانایی‌های انسان در ساحت نظر و عمل، شما را با رویکرد فلسفی شوپنهاور آشنا کنم.

کانت می‌تواند به ما کمک کند تا بهتر شوپنهاور را بشناسیم و می‌توان گفت که فلسفه شوپنهاور از نقادی فلسفه کانت شروع شده است.

با من در این مقاله همراه باشید تا با کمک کانت، شوپنهاور را بشناسیم.

اگر بخواهم تمایز فلسفه کانت و شوپنهاور را در یک عبارت خلاصه کنم باید بگویم که ریشه اختلاف کانت و شوپنهاور در تفاوت تلقی آن‌ها نسبت به توانایی‌های شناختی و ارادی انسان است و این تفاوت دیدگاه، دو تلقی خوش‌بینانه و بدبینانه را شکل می‌دهد.

به‌عبارت‌دیگر می‌توان گفت تفاوت فلسفه کانتی و شوپنهاوری در تمایز نگاه آن‌ها در انسان‌شناسی است و اینکه انسان چقدر قابلیت تأثیرگذاری در ساحت نظر و عمل دارد.

در ادامه این جستار من شما را با تلقی کانتی از انسان آشنا می‌کنم و بعدازآن از رویکرد شوپنهاوری شناخت پیدا می‌کنیم.

قابلیت‌های شناختی و ارادی انسان از منظر کانت

همان‌طور که می‌دانید کانت از منظر معرفت‌شناختی حیطه شناخت انسان را به دو ساحت پدیداری (فنومنی) و فی‌نفسه (نومنی) تقسیم کرد.

ساحت پدیداری ساحت تحقق تجربه است که در این ساحت ذهن انسانی امور را برحسب مکان و زمان درک می‌کند.

به‌عبارت‌دیگر با توجه به تلقی استعلایی کانت، فاهمه، جهان را بر اساس مقولات پیشین و مستقل از تجربه شکل می‌دهد.

ساحت نومنی هم ساحتی است که چون تن به تجربه نمی‌دهد ما هیچ شناختی از آن نداریم.

در ساحت نظر ( عقل نظری )

کانت حیطه توانایی‌های شناختی انسان را معین کرد و با نقادی عقل محض خود به ما نشان داد که آگاهی ما بر بستر پدیدارها است و ما هیچ شناختی از جهان فی‌نفسه و مستقل از تجربه انسانی نداریم.

نقادی عقل محض پاسخ به این پرسش بود که ما به‌مثابه انسان چه می‌توانیم بدانیم و کانت در دل سنت تجربه‌گرایی، ما را از پرسشی که چه تجربه می‌یابد، به پرسش چگونه تجربه ممکن می‌شود، رهنمون کرد.

کانت با اصول پیشین فاهمه، جهانی ضروری و معین را ترسیم کرد و به کمک نقادی استعلایی نشان داد که چگونه ما می‌توانیم از این جهان، معرفت یقینی و ضروری به دست بیاوریم و همین معرفت یقینی بنیانی برای فیزیک نیوتنی شد.

اما پروژه کانت با نقادی عقل محض تمام نشد و او از قابلیت‌های عملی عقل هم بهره برد.

در ساحت عمل ( عقل عملی )

درست است که انسان با عقل نظری نمی‌تواند فراتر از مکان و زمان یا به‌عبارت‌دیگر جهان پدیداری شناخت پیدا کند ولی در ساحت عمل می‌تواند در جهان نومنی و مستقل از تجربه تأثیرگذار باشد.

کانت این تأثیرگذاری را در ساحت عملی عقل (عقل عملی) نمایان کرد.

ایمانوئل کانت در نقادی عقل عملی تلاش کرد برای ساحت اخلاق، متافیزیکی ضروری و قطعی دست‌وپا کند.

کانت بر اساس انسان‌شناسی مخصوص به خود و خوش‌بینی که به توانایی‌های انسانی داشت معتقد بود که با کمک اراده انسانی می‌توان در ساحت نومنی هم تأثیرگذار بود.

اراده‌های فردی چون برخاسته از تمایلات فرد فرد انسان‌ها است در بستر زمان و مکان نقش آفرینی می‌کند و برای همین در جهان پدیداری محقق می‌شد و ازاین‌جهت این اراده‌ها مثل همه دیگر امور موجود در جهان پدیداری، تابع مقولات فاهمه چون ضرورت و علیت است.

اما کانت در ساحت نومنی و فی‌نفسه انسان را برخوردار از اراده آزاد می‌دانست.

درواقع اراده آزاد پیش‌شرط تحقق اخلاق است.

کانت با نگاه عمل‌گرایانه خود امیدوار بود نوع انسان نه فرد آن بتواند با کمک اراده آزاد خود زندگی اخلاقی را شکل دهد.

این امیدواری به تحقق اخلاق انسان‌محور ، برخاسته از نگاه مبتنی بر پیشرفت و خوش‌بینانه عصر روشنگری بود.

کانت باور داشت که افراد انسان‌ها با قرار دادن اراده خود ذیل یک اراده جمعی و مشترک بتوانند جهانی مبتنی بر اصول اخلاقی را شکل دهند.

او ازآنجاکه برای تحقق جامعه اخلاقی بسیار ارزش قائل بود، ایده‌های عقل محض چون اراده آزاد و خدا را پیش‌فرض‌های تحقق چنین جامعه اخلاقی می‌دانست.

به عبارت روشن‌تر کانت به دنبال اخلاقی بود که نه از مرجع‌های بیرون از انسان بلکه برخاسته از اراده خود نوع انسان باشد.

این‌گونه کانت با کمک عقل عملی از تأثیرگذاری انسان در ساحت نومنی دفاع کرد و اراده انسانی را در ساحت جهان فی‌نفسه و نومنی نقش‌آفرین دید. همه این تلقی‌ها ناشی از خوش‌بینی و اعتماد کانت به قابلیت‌های عملی انسان برای تحقق اخلاق انسانی بود.

اما برویم سراغ شوپنهاور

قابیلت های شناختی و ارادی انسان از منظر شوپنهاور

شوپنهاور با تقسیم‌بندی حیطه شناخت انسانی به جهان پدیداری و نومنی مخالف بود.

او از اینکه کانت دسترسی ما به جهان فی‌نفسه یا نومنی را ناممکن کرده بود انتقاد می‌کرد و برای همین در مهم‌ترین اثر خود به نام جهان همچون تصور و اراده ، گفت که جهان را می‌شود به دو گونه خوانش کرد.

یکی مبتنی بر ایده‌ها و تجارب انسانی و دیگری بر اساس اراده مطلق و فی‌نفسه موجود در جهان

باز باید به تفاوت تلقی‌های انسان‌شناختی کانت و شوپنهاور توجه کنیم.

شوپنهاور نسبت به اراده جمعی انسان‌ها و تأثیرگذاری آن‌ها در ساحت نومنی خوش‌بین نبود و معتقد بود محرک انسان‌ها نه عقل عملی بلکه خواست‌ها و نیازهایشان است.

از این جهت نتیجه اراده جمعی انسان‌ها نه برپایی جامعه اخلاقی بلکه شکل‌گیری جامعه‌ای خودخواهانه است که همگی به دنبال کسب لذت بیشتر و برآوردن نیازهای خود هستند.

شوپنهاور پروژه کانت را بسیار ساده‌لوحانه و غیرواقع‌بینانه می‌دید.

اراده از منظر شوپنهاور

او اراده انسانی را مشابه با اراده دیگر موجودات می‌دید و باور داشت که اراده کلی حاکم بر موجودات در طبیعت کاملاً کور و بی‌هدف است و این اراده خشن هیچ توجه ای به خواست‌های فرد فرد ما انسان‌ها ندارد.

جهان آکنده از رنج است و بستری برای برآوردن نیازهای خودخواهانه و تقلا برای بقا است و انسان هیچ وضعیت متمایزی در این جهان کور و بی‌هدف نسبت به دیگر موجودات ندارد.

این‌چنین شوپنهاور تلقی ما از جهان را به‌مثابه جهان ایده‌ها و جهان اراده دید.

جهان ایده‌ها جهان شناخت تجربی ما است و همه‌چیز را در بستر مکان و زمان درک می‌کنیم.

در این جهان ما موجودی شناساننده هستیم و فکر می‌کنیم موجوداتی متمایز از دیگر موجودات هستیم.

اما خوانش دوم تلقی جهان به‌مثابه اراده است.

جهانی که در آن اراده‌ای کور و بی‌هدف حاکم است و انسان‌ها در این جهان تابع همان اراده مطلق طبیعت هستند و تمایزی با دیگر موجودات ندارند.

تلقی جهان به‌مثابه اراده، فهم شوپنهاور از جهان فی‌نفسه و مستقل از ذهن انسانی است و چنین جهان پر رنج و پر از تضاد اراده‌ها ، نمایانگر نگاه بدبینانه او به توانایی‌های انسانی است.

شوپنهاور اراده فردی انسان‌ها را در برابر اراده کور و بی‌هدف طبیعت همچون قربانی می‌بیند.

اراده مطلقی که نسبت به خواست‌ها و کنش‌های فردی ما بی‌تفاوت است.

اما کار شوپنهاور اینجا تمام نمی‌شود و ما را در دنیای پر از رنج اراده مطلق طبیعت، تنها رها نمی‌کند.

او در کتاب خود جهان همچون تصور و اراده راه‌کارهایی ارائه می‌دهد که انسان بتواند در چنین جهانی کنش انجام دهد.

این کنش شوپنهاوری در ساحت نظر آفرینش گری هنری است و در ساحت عمل کناره‌گیری از اراده مطلق است.

شوپنهاور راه رهایی از رنج و خلاصی از اراده مطلق طبیعت را کناره‌گیری و نخواستن می‌دانست.

راه‌حلی که بسیار مشابه با رویکردهای شرقی برای رهایی از رنج است.

این‌چنین می‌بینیم که تفاوت تلقی کانت و شوپنهاور نسبت به قابلیت‌های شناختی و ارادی انسان دو رویکرد مختلف کانتی و شوپنهاوری را شکل می‌دهد.

2 در مورد “با کمک کانت شوپنهاور را بشناس”

  1. حمیدرضا تقی زاده

    بنظرم شوپنهاور فلسفه کانت رو به درستی اصلاح کرد؛ جهان پدیداری یا فنومنی کانت در نگاه وی جهانی همچون تصورات شخصی انسانهاست. ولی چون انسان درگیر جبری جغرافیاییست و آزادی و اخلاق وی تحت الشعاع فرهنگ و جغرافیا و قوانین مدنی خاص خویش هست، هرگز نمیتوان جمعِ انسانها رو در برآوردن اخلاقی نومنی متحد کرد. می‌توان آرزویش را داشت ولی نمی‌توان به آن جامه عمل پوشاند. زیرا ما تحت اراده‌ ای مطلق در جهان هستیم که کور و بی هدف و بدون توجه به خواسته های ما در حال شدن (صیرورت) هست و توجهی به امیال بشری نیست. آنچنانکه میبینیم در این جهان ، اخلاق تحت تاثیر شرایط خاص در هر گوشه ای تعریف می‌شود و ما هرگز به آن مدینه فاضله ای که کانت و روسو آرزویش را داشتند نمیرسیم. بنابراین خرده گیری شوپنهاور بر عقل عملی کانت رو درک کرده و می‌پذیرم و معتقدم راهکار شرقی -هنری شوپنهاور امروزه تنها راه گذران در این جهان همچو تصور است تا زمانی که با مرگ، از همه ی آزارها خلاصی یابیم….

    1. ممنونم از کامنت روشنگرانه تان ، اما به نظر می رسد با توجه به نگاه شوپنهاور ، اراده و اختیار انسانی قربانی ارده کور می شود و برای همین انسان از بسیاری از امکان ها و فرصت ها برای تغییر وضعیت خود محروم می شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید